اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

باز هم ساعت از نیمه شب گذشته؛ آسانسور که دهانش را باز می‌کند، بیدار می‌شوم. چند دور کلید را می‌چرخانم تا بالاخره اجازه ی ورود صادر شود. سرما به صورتم برخورد می‌کند. بدون معطلی خودم را به تخت خواب می‌رسانم. حرف مادرم در ذهنم موج می‌زند که "نباید با لباس بیرون بخوابی، ملافه ها کثیف میشن..." در دلم از مادرم عذر خواهی می‌کنم و چشمانم را می‌بندم شاید خوابِ تصویر بالا را ببینم. سرما را بیشتر حس می‌کنم. نگاهی به رادیاتور شوفاژ می‌اندازم و زمزمه می‌کنم که بخاریِ بدون شعله، به پشیزی نمی‌ارزد.

عکس: آووکادو/ اردیبهشت 94

+بشنوید

دریافت

۲۰ نظر موافقین ۱۸ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۶ ، ۲۱:۵۰
آوو کادو

بعد از هزار روز، کمی فاصله می‌گیرم و از دور به "اعترافات یک درخت" نگاه می‌کنم، انگار داستانش تمام شده و دیگر حرفی برای گفتن باقی نمانده؛ مثل نمایشی که به پایان رسیده و کارگردان و بازیگرها می‌آیند روی صحنه، تعظیم می‌کنند و می‌روند، پرده می‌افتد و تمام.... همین قدر عجیب و ناگهانی...

عکس: آووکادو/  1396.8.17

۳۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱۵ ۱۸ آبان ۹۶ ، ۲۲:۳۰
آوو کادو


صبحِ جمعه انگار هوا حجم بیشتری دارد. پنجره را باز می‌کنم و فنجانِ قهوه را روی لبه آن می‌گذارم. باد خنکی صورتم را نوازش می‌کند. بوی قهوه، قاصدکی را به سمت پنجره می‌کشاند. کنارِ دستم فرود می آید، به او تعارف می‌کنم که مقداری قهوه مهمانم باشد. تشکر می‌کند و می‌گوید که بوی آن برایش کافیست. نگاهش می‌کنم و برای او یک بیت شعر می‌خوانم؛ با یک بیتِ زیباتر پاسخم را می‌دهد. لبخند می‌زنم. ناگهان باد از راه می‌رسد و او را سوار می‌کند و می‌رود به پنجره ی بعدی تا شعر مرا آنجا بخواند...
+بد نیست قاصدک بودن را امتحان کنیم. هرکس مایل بود اعلام کند تا از پنجره اش وارد شوم و بیتی به او هدیه کنم. (پاسخ نظرات این پست همراه با یک بیت شعر می‌باشد)

عکس: آووکادو/  1396.8.5

۴۸ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۱:۲۰
آوو کادو