اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

قلم را می اندازم و فرار می‌کنم. این خیابان را به مقصد نامعلومی ترک می‌کنم... زندگی مثل یک خیابان باصفایِ خلوت است که درختانش در ارتفاعی بلند همدیگر را در آغوش کشیده‌اند و گریه می‌کنند. این خیابان پر از مغازه‌های رنگارنگ و پر زرق و برق است. در بالای این خیابان رستورانی بزرگ و معروف وجود دارد که کباب‌های معرکه‌ای می‌پزد. پاتوق هر روز ما آن رستوران بود؛  اگرچه ما هیچ‌وقت کباب‌ش را نخوردیم و همیشه بوی کباب‌ش بود که به ما می‌رسید...

۱۰ نظر موافقین ۲۲ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۲۰
آوو کادو

- بی کاری باعث شده پول هایم بیشتر و زودتر خرج شوند! امروز وارد بانک شدم که شرایط وام را سوال کنم. رئیس شعبه پشت میزش نشسته بود و آشنا به نظر می‌آمد. کمی چشمانم را تنگ کردم تا مطمئن شوم علیرضاست. چند لحظه بی حرکت ماندم و بعد با سرعت از بانک خارج شدم...

- سال 87 من و پسر همسایه مان دقیقا یک رشته را قبول شدیم. من دانشگاه شریف و او دانشگاه آزاد رودهن. پدر من خوشحال بود و مدام خدا را شکر می‌کرد که پسرش دانشگاه روزانه قبول شده و نیاز نیست شهریه بپردازد! همسایه‌مان رئیس بانک بود و خوشحال بود پسرش وارد دانشگاه شده و همان سال برای علیرضا یک پژو 206 به عنوان جایزه خرید. 

عنوان: یاس

۴۰ نظر موافقین ۴۰ مخالفین ۱ ۲۰ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۰۰
آوو کادو


- باوجود این که در حال پا گذاشتن به سی سالگی هستم، هنوز وقتی وارد مغازه نوشت افزار می‌شوم، برای چند لحظه حس و حال خوبی به سراغم می‌آید و حس می‌کنم بوی دفترها و پاک کن های نو، مستم می‌کنند! دیدن مدادرنگی های سی‌وشش رنگ با جلدهای فلزی باعث می‌شود هوس نقاشی کشیدن به سرم بزند.

- حس کردم شما باید این مساله را بدانید. هفته‌ی گذشته، کارم را از دست دادم ... اما اینجا و هیچ جای دیگری، هیچ چیزی حاوی غم و ناله ننوشتم...

- تا چند روز آینده وارد مقطع و شهر جدیدی میشوم. برای یه مدتی دسترسی کمتری به یلدا خواهم داشت و این مساله نگران کننده است.

۳۲ نظر موافقین ۳۶ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۷ ، ۱۲:۳۵
آوو کادو