اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

شاید نامِ رهگذر قبلی "جک فروت" بوده!

پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ


سفرِ کاری به اصفهان و تنهاگَردی عصرانه... با وجود این که رابطه ی خوبی با کودکان ندارم اما نظرم را جلب می کند. کنارش می نشینم و نامش را می پرسم... با بی میلی پاسخ می دهد: "نگار". جوری غرق در افکار خود است که نمی توان باور کرد 5 سال سن دارد(با سوال بعدی متوجه شدم). چشم به نقطه ای نامعلوم دوخته و من هرچه به آن نقطه نگاه می کنم چیزی دریافت نمی کنم... نمی توانم خودم را قانع کنم که به عروسکش فکر می کند یا دوستانِ مهد کودکش... پس از چند دقیقه نامم را می پرسد، خودم را "آووکادو" معرفی می کنم! لبخندی می زند و تعجب می کند؛ معنای اسمم را می پرسد؛ کمی برایش توضیح می دهم. جوری وانمود می کند که متوجه شده است! چشمانش برقی می زند، انگار موضوع تازه ای برای فکر کردن پیدا کرده! اندکی بعد با صدای مادرش از جا بلند می شود و به سمت او می رود، در راه باصدای بلند می گوید: خداحافظ آووکادو... مادرش با تعجب به من نگاه می کند...

عکس: آووکادو/میدان نقش جهان-اصفهان/  1395.4.12
*جک فروت

موافقین ۲۸ مخالفین ۲ ۹۵/۰۴/۱۷
آوو کادو

اعترافات

نظرات  (۴۵)

یه وقتایی بچه ها ؛ بیشتر از سنشون فکر و خیال دارند . سنگین تر از فهمشون .
پاسخ:
آره گاهی...
چه باحال!
به نظرتون اسمتون و یادش میمونه؟!
پاسخ:
احتمال میدم تا مدتی یادش بمونه...
۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۰:۱۲ بای پولار
یه همچین دختری رو ما هم توی فامیلامون داریم. با همین سن و سال و همین رفتارها...
لذت داره هم نشینی باهاشون. و مطمئنم این خداحافظ آووکادو گفتنش کلی بهت چسبیده.
پاسخ:
بله... لذت هم نشینی با کودکِ بزرگ رفتار...
۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۰:۳۴ مستر آکولاد
آخی خداحافظ آوو کادو :)
پاسخ:
:-))
ای کاش یک درخت هم اسم من رو میپرسید
پاسخ:
روزی می پرسد...
شاید هم پرسیده اما شما یادتان نیست!
۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۰:۳۸ مترسک ‌‌
شاید داره فکر می‌کنه پادشاه صفوی چه فکری پیش خودش کرده که دستور داده «نقش جهان» رو این مدلی بسازن؟ :|
شاید هم یه روزی رهگذری به اسم «مترسک» به پستش بخوره!
پاسخ:
احتمالش زیاده! :-)
۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۱:۰۰ آناهــیــ ـــتا
دلم خواست :/
مالایی ها بهش میگن chakka
پاسخ:
مالایی ها به آووکادو چی میگن؟!
واقعا اسمتون رو آووکادو گفتین؟ =))
حسابی بچه رو گیج کردین :)) حتما الان اون بچه تصمیم گرفته اسم بچش رو آووکادو بذاره :دی
پاسخ:
بله :-)
اتفاقا گیج نشد و به فکر فرو رفت...!
این نیز یکی از دلنشین ترین اعترافاتی بود که خوندم :)

+ممکنه دوبار این کامنت اومده باشه اگه دوتا بود یکی شو نمایش ندید لطفا! ممنون

پاسخ:
ممنون :-)

+فقط یک بار اومده :-)
:))
خودتونو آووکادو معرفی کردید ؛
دارم فک میکنم من اک خودمو بق بقو معرفی کنم عکس العمل بقیه چیه :)))

پاسخ:
امتحان کنید! :-)
(فقط برای کودکان امتحان کنید!)
جالبه که به چی داشته فکر میکرده...
یا با شنیدن اسمتون چی به ذهن بچگونش رسیده
پاسخ:
آره
کاش میشد ذهنش رو خوند!
۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۲:۲۷ گمـــــــشده :)
عکس خیلی خوبه.
والا من حوصله بچه ها رو ندارم ولی اسم شما رو داشتم همین کاری که شما کردی انجام می دادم. چون می شه یه مکالمه نیمه طولانی در مورد اسمتون انجام بدین.
:))
پاسخ:
سپاس

+من هم خیلی اهل صحبت با بچه ها نیستم اما این مورد فرق داشت!
:-)
۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۰ آناهــیــ ـــتا
آووکادو بومی مکزیک اونورا س :D
اونا بهش میگن پرسه‌آ امریکانا
پاسخ:
ممنون از اطلاعات شما :-)
مثلن سالهای خیلی بعد روزی توی وبلاگی دختری بنویسه یه روز با یه اقایی که اسمش اووکادو بود حرف زدم
چه حسی دارین اون لحظه؟
پاسخ:
واقعا هیجان زده میشم...!
۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۳:۰۹ آقای سر به هوا ...
باید یه سفر به اصفهان برم واسه تهیه یه سری عکس میتونه به شدت جذاب باشه ...
ممنون بابت عکس قشنگت رفیق ...
پاسخ:
همه جای ایران برای عکاسی جذاب و زیباست :-)
خواهش میکنم :-)
من در زندگی واقعی اصلا یادم به وبلاگ و اینا نیست چه برسه به اسم وبلاگیم .

پاسخ:
که اینطور...
شما گیاه شناسی خوندی :)
پاسخ:
نه متاسفانه! :-)
۱۸ تیر ۹۵ ، ۰۰:۰۷ مبهم الملوک
گمونم منم بگم مبهمم 
 راستش هیجانم برای دیدن یه عالمه فسقلی با خوندن این متن بالاتر رفته امیدوارم بشه که منم روزی ازم بخوان که اسمم رو بهشون بگم :)
پاسخ:
مطمئنم براتون اتفاق میوفته :-)
۱۸ تیر ۹۵ ، ۰۱:۰۳ آفتابگردون ...
ارتباط برقرار کردن با بچه ها برام سخت ویا خسته کنندس.به جز موارد اندک!
چه عکس زیبایی
چه زاویه ای...چه نقطه طلایی دقیقی! ممنون آووکادو
پاسخ:
خواهش میکنم
ممنون از توجه شما :-)
کار یادِ من دادین :))
 اگر ی بچه از من بپرسه (ک خیلی هم شده بپرسن) ولی خب همیشه گفتم نازنین اینبار بپرسن میگم N.K هستم :)

پاسخ:
بیچاره بچه هایی که ازین به بعد با بلاگر ها برخورد میکنن! :-))
مادرش سری به نشانه ی تاسف تکون نداد ؟ :))))))
پاسخ:
نه!
فقط متعجب شده بود!
یه مقدار فکر کردم تا عنوان رو فهمیدم :دی
پاسخ:
:-)
۱۸ تیر ۹۵ ، ۱۰:۳۵ رسول لطفی
به چالش های فکری در وبلاگ ما هم سری بزنید.. http://noghte-sarkhat.blog.ir/

معلوم نیس چی فکرِ این بچه رو درگیر کرده بوده:)
پاسخ:
همون جک فروت بوده احتمالا! :-)
بچه‎های امروزی یه نمونه گودزیلای تازه شکل یافته‎ان..
یه نوع ورپریده جهش یافته 2016 محسوب میشن از دید من..:|
پاسخ:
عجب توصیفاتی! 
۱۸ تیر ۹۵ ، ۱۹:۳۸ بلاگر کبیر ^_^
ای جانم..
چه بچه ی باحالی بوده :)
ارتباط برقرار کردن با بچه های غریبه رو دوست دارم :)
لبخندی که از روی محبت با چند سوال و جواب ساده به آدم میدن واقعا بی ریا و دوست داشتنیه :)
پست رو که خوندم از عنوان کلی خوشم اومد خیلی جالب بود :)
پاسخ:
خیلی با حال بود :-)

+ممنونم :-)
عه اخی نگار بوده اسمش :))))

بچه ها خیلی عشقن اگرچه منم زیاد حوصلشون رو ندارم :))
پاسخ:
:-))
چقدر هوس سفر کردم
پاسخ:
سفر بی دغدغه...
گاهی باید مثل کودکان فکر کرد که درست تر تصمیم گرفت چون پاک و بی آلایشند
راستی خواستید سفر برید به سایت ما بیاید
www.gashtenavid.com
پاسخ:
بله...
۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۱:۰۸ قاسم صفایی نژاد
بچه‌ها خیلی خوبن
پاسخ:
:-)
حالا به این فسقل بچه اسم واقعیتو میگفتی!!! نمیومد که به ما بگه!!!! :)))
پاسخ:
اگه اومد به شما گفت چیکار کنم؟!!؟ ;-))
۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۸ مینا بهین
اووکادو :)

پاسخ:
:-)
چه لحظۀ شیرینی!
کاش میشد از این لحظه ها فیلم گرفت...
کاش هیچ وقت از یادمان نرود اسم فقط برای خطاب کردن است و این ماهیت و باطن انسانهاست که در ذهن ماندگار می شود...

+به نظر من نگار کوچولو شما رو از یاد نمی بره (:
پاسخ:
+امیدوارم اینطور باشه :-)
عههه بچه ها که خیلی خوبن ! :))))
پاسخ:
:-))
سلام
جالب بود ، موفق باشید
پاسخ:
سلام
سپاس

۲۰ تیر ۹۵ ، ۰۱:۴۱ آبان دخت ...
چه عکس خوشگلی :)

+ اسم یه نفر آووکادو باشه خیلی عجیبه :)) اما برای بچه ها نه...دنیای کودکی پره از تخیلای بزرگ...برای همین خیلی چیزا براشون عجیب نیست...برای همین لولوی تو کمد رو باور می کنن :)

+ منم رابطه م با بچه ها خوب نبود...هنوزم شاید نیست..ولی سعی می کنم دوستشون داشته باشم...البته بچه های الان...یکم یه جورین :| یه خورده جهش یافته ن...شبیه بچه ها نیستن :|
پاسخ:
ممنونم:-)

+شاید هم بزرگترهای این دوره متفاوت هستند! ;-)
۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۶:۰۷ نیمه سیب سقراطی
خاصیت نقش جهان ِ انگار ... به آدمای دور و بر دقت که کنی اکثرشون در حال خیره شدن و فکر کردن هستن ... اصلا می طلبه :)


پاسخ:
موافقم..:-)
۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۶:۳۲ آبان دخت ...
:)

+ شاید...اما خب خداوکیلی پای صبحت اکثر بچه های امروز بشینین می فهمید چ عجایب الخلقه هایی هستن :| 
پاسخ:
بله
در این مساله شکی نیست ...
۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۶:۳۳ آبان دخت ...
این قاب شعر شما دوست داشتنیه بسیاااار!
هر دفعه که میام اول بهش نگاه می کنم...این شعری که اینجاست...یه ورژن دیگشو دیده بودم

تو همان جرعه ی آبی که نشد وقت سحر
بزنم لب به تو و زود اذان را گفتند
(محمد شیخی)

:)
پاسخ:
متشکرم :-)
انکار کن!!!
دیوار هاشا بلنده :))
پاسخ:
:-))
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۲:۳۶ ریحانه. الف :)
چه حس دلنشینی داره نشستن روبروی یک عالمه آب :دی
حق داره به فکر فرو بره ...
آوو کادو :)
پاسخ:
:-))
۲۱ تیر ۹۵ ، ۲۰:۲۷ شاهزاده شب
چه حس خوبی داشت :)
پاسخ:
:-)
۲۱ تیر ۹۵ ، ۲۳:۲۹ بهار پاتریکیان D:
چه خوبه که دیگه تو اسکل آباد نمی نویسم ، وگرنه باید میگفتم اسکلم :دی
پاسخ:
شانس آوردید ;-)
شاید فهمیده که اسم واقعی تون نیست.......بعضی بچه ها از ما ادم بزرگ ها بیشتر تجربه و غم دارن.......
پاسخ:
شاید...
آووکا...چرا آووکادو؟!
پاسخ:
کلیک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">