اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

درختِ تبر به دست

جمعه, ۱۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۵۰ ب.ظ

شب گذشته تا دیروقت در کافه منتظر دخترِ عکاس بودم، قول داده بودم عکس های سفرم را نشانش بدهم؛ اما نیامد. ماشین را جلوی کافه رها کردم و پیاده به راه افتادم. هوا سرد بود. شال گردنم را محکم بستم. سر چهارراه کمی شلغم خریدم و ایستاده و بدون معطلی شلغم ها را بلعیدم. به خانه برگشتم... چند روز است که روی نمایشنامه ی جدیدم کار میکنم، مزخرف از آب در آمده؛ امروز فایل آن را حذف کردم. تلگرام و اینستاگرام را چک میکنم، کسی با من کاری ندارد. اینجا را چک میکنم، باز هم کسی با من کاری ندارد. حوصله ی هیچ فضایی را ندارم، مخصوصا نوع مجازی اش... حالا میفهمم چرا هر روز تعدادی وبلاگ تعطیل می شوند!

عکس: آووکادو/استانبول/ 1395.9.10

+بشنوید/انتظارِ آفتابِ گرم، تو دلم یخ زده اما...

دریافت

موافقین ۲۰ مخالفین ۴ ۹۵/۰۹/۱۹
آوو کادو

اعترافات

نظرات  (۴۱)

۱۹ آذر ۹۵ ، ۲۰:۵۹ Vincent Valantine
فکر نکنم مشکل از وبلاگ باشه بهتره تبر رو به مشکل اصلی بزنی ...
مثل اینکه برای خواننده‌ها سوغاتی نیاوردی :/
پاسخ:
شاید..

+همین تصویر درخت هم سوغاتیه...
خواهش میکنم دیگه شما تیشه به ریشه وبلاگتون نزنین :(
پاسخ:
سعی میکنم...
اگه نمایشنامه نویسی دوست دارید محمد رحمانیان داره یه دوره ی نمایش نویسی برگزار میکنه . شرکت کنین حتما ^_^
پاسخ:
دوست داشتم و شغلم بود...

+ممنون از پیشنهاد شما
:( 
پاسخ:
...
میخونمت آووکادو..ببخش که کامنت نمیزارم ، این روزا خیلی مشکلات و گرفتاریم زیاد شده و مشکل دستمم مزید بر علت.. امروز یکی دوتا کامنت گذاشتم برای بچه ها.. نگو که میخوای اینجا رو تعطیل کنی.هرچند اگه تصمیمت اینه بهت حق میدم..

پاسخ:
مشکل و تقصیر از شما و خواننده های دیگه نیست
مشکل از خودمه...
امیدوارم وبلاگتون همیشه سبز بمونه و حداقل توی دنیاهای مجازی ، برای وبلاگ حوصله داشته باشید :(
چه عکس قشنگی :)
+ آهنگ قشنگی هم بود :)
پاسخ:
ندارم متاسفانه...

+متشکرم :-)
گاهی اوقات تنهایی مجازی از تنهایی تو واقعیت تلختره...
فرصتی بدین به درخت، بهار میاد باز، سبز میشه :)
پاسخ:
:-)
۱۹ آذر ۹۵ ، ۲۱:۳۹ آفتابگردون ...
میفهمم...
نمی دانم کی و کجا نوبت ما بشود اما نباید از پا نشست نباید بگذاری ناامیدی جان بگیرد و شعله بکشد....برای خودت امیدهای کوچک درست کن و پیش برو (آشپزی کن، موسیقی مورد علاقه ات را گوش کن، گهگاه به جای ماشین، خودت لباس هایت را بشور، گاهی حتی کار های بقیه را داوطلبانه انجام بده، آواز بخوان! آلبوم عکس های قدیمی را مرور کن، برای خودت یک چیز مبتکرانه بساز، به درختان و گلها...اوه عذر خواهی میکنم این یکی دیگر کار تخصصی شماست!و...) حتما روزهای خوب میرسند، تا روشنایی راهی نمانده.....
راستی چراغ اینجا را روشن نگه دار...این یکی از همان امیدهای کوچک من است!
پاسخ:
توکل بر خدا...
خدا نکند که نا امیدی جان بگیرد...
۱۹ آذر ۹۵ ، ۲۱:۵۵ گمـــــــشده :)
اینا جزئی از زندگیه
مهم موندن و دووم اوردنه
تبر رو بزار زمین جانا
درخت تنها هم باید نفس بکشه
پاسخ:
گاهی فشار میاد به ذهن..
کمی دست نگه دارید شاید خدا بخواد تصمیمتون عوض بشه.
امیدوارم حس های خوب سر و کله شون پیدا بشه.
پاسخ:
توکل بر خدا...
:)حس بدیه...پس شادیو بیافرینید:)
پاسخ:
چشم
۱۹ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۸ بانو ف تک نقطه
و دهکده ای که لحظه به لحظه خونه هاش خالی میشن و اهالیش میرن شهر .. میرن پی زندگیشون .. بلاگستان تنها !
پاسخ:
امیدوارم متروکه نشه..
آووکادو جان ... ما همیشه به یادت هستیم ولی اگه کامنت نمیذاریم شاید چون حس میکنیم سرت شلوغه ...
امیدوارم هیچ‌وقت نبینم اینجا تعطیل بشه
پاسخ:
لطف شما و دوستان ثابت شده ست.
۱۹ آذر ۹۵ ، ۲۲:۳۱ بهار پاتریکیان D:
و امیدوارم منظورتون این نباشه که میخواید تعطیل کنید :((
پاسخ:
امیدوارم
۱۹ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۳ صبا مهدوی
یه موقع هایی هیچ جوری دل آروم نمیشه..دیوار حوصله بدجوری کوتاهه..
پاسخ:
بدجوری...
اینا دوره داره ؛ این که آدم حوصله هیچ چیزی رو نداره . هیچ چیزی رو .

حالا اینکه چی کار کنیم تو این دوره ها نیفتیم یا چی کار کنیم این دوره ها کوتاه شه ؛ چیزی ِ که خودمم نمی دونم .

این دوره هاتون کوتاه.
پاسخ:


+متشکرم
امیدوارم همه چی روبراه شه ..
کاش اینجا رو تعطیل نکنید , هر چند که زندگی واقعی یه جایی بیرون از این جاست ولی گاهی برای فرار خوبه 

پاسخ:
توکل بر خدا
۲۰ آذر ۹۵ ، ۰۰:۱۴ شیکسون (^_^)
یکی میگفت هرچی از دنیای مجازی فاصله میگیرم، به دنیای واقعی نزدیک تر میشم...
دنیای واقعی شاید جایی نزدیک دختر عکاس...
پاسخ:
شاید...
۲۰ آذر ۹۵ ، ۰۰:۳۱ سِناتور تِد
عکس خیلی قشنگه! تبر رو بذارید پایین! آب بریزید پای درخت خب!
پاسخ:
هووووم...
همش زیر سر دختر عکاسه! اگه میومد کافه الآن با یه پست پرانرژی رو به رو بودیم!!
دروغ میگم؟؟؟!

آووکادو بمونید :)
پاسخ:
چشم :-)
۲۰ آذر ۹۵ ، ۰۸:۲۵ دچــ ــــار
مرگ بر تبر :))

نظر من هم نظر گندم بانوئه
پاسخ:
:-)
من که تو نگاه اول عاشق وبلاگ تو شدم ...
پاسخ:
:-0
همیشه مسئله این بود: "ماندن یا رفتن؟"
عقیده دارم باید گاهی بازگشتن را هم تجربه کرد
نمانیم
نرویم
بازگردیم
بازگردیم به همان نقطه ی عطفی که ما را بر سر دوراهی قرار داد یا حتی عقب تر از آن...!!!
بازگردیم و مسیری انتخاب کنیم که به دوراهی نخورد...........

+سپاس بخاطر سوغاتی؛ سلامتی شما (:
پاسخ:
بازگشت تصمیم میخواهد...

+سپاس 
پیش میاد
پاسخ:
اوهوم..
نمیدونم
اینو که خوندم دلم میخواست نظر بذارم
ولی نمیدونم چی بگم:-/

امیدوارم این درختو قطع نکنین 
تا بتونه بازم اعتراف کنه
پاسخ:
هوووم...
ای وای چرا؟؟ 
گرچه اینجا هم بنوعی مجازی هست ولی یه جورایی با زندگی ما پیوند خورده...روزهای که اینجا ثبت میشن یه دنیا ارزشمندن، در اینده آدم به سراغشون برگرده چه حسهایی که درش زنده نمیشه و چه شعله هایی که زبونه نمیکشه...

پاسخ:
اینجا مجازی ادغام شده با واقعیت است...
به نظر من اونهایی وبلاگ نویسی رو بعد از مدتی کنار میذارن که به هر دلیلی غیر از "نوشتن" شروعش کرده باشن. مثلا پر شدن تنهایی، ارتباطای مجازی، یا چون مُده و ... 
پاسخ:
شاید اینطور باشد...
۲۰ آذر ۹۵ ، ۱۳:۵۱ رویا رویایی
آووکادو عزیز بجنگ ...بجنگ  با روزگار برای هر چه که دوست داری بدست بیاوری و بدان که کسانی هر روز با نوشته های تو حتی لحظه ای از دنیای واقعی مزخرف خود دور می شوند... موفقیت  از آن توست به مشکلات بگو خدای بزرگی داری نه برعکس.
پاسخ:
توکل بر خدا 
۲۰ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۵ مبهم الملوک
دوست جنگلی جان  نبندی یه وقت این وبلاگو!!! 

پاسخ:
چشم
سلام  آووکادو فکر کردم تو هم رفتی وقتی پستتو دیدم انگار یه دوست قدیمیو دیدم و حس خوبیه راستی چی میخونی؟؟؟
پاسخ:
هنوز نرفتم...
۲۱ آذر ۹۵ ، ۰۱:۳۰ شبدر چارپر
بمون آوررکادو جان
:(
پاسخ:
سعی میکنم...
۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۴:۵۳ خمار مستی
خیلی وقته که کسی با کسی کار نداره...
اونایی هم که میان، کاری دارن، حرفی میزنن، نه واسه طرف مقابل که برای دل خودشونه...
خیلی وقته...
پاسخ:
هوووم...
۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۷:۱۶ فاطمه یعقوبی
فکر کنم مشکل نزدیک شدن زمستونه که مردم به صورت گروهی بی حالن و حتی گاهی حال و حوصله خودشونم ندارن
چون توی زمستون نور خورشید کمتر هست و خیلیا افسردگی فصلی میگیرن یکیش خود من :| اینم از بدبختیای متولد اوج تابستون بودنه :| بدون نور میمیریم
پاسخ:
هوووم... بی تاثیر نیست...
لطفا تعطیل نکنید :)
یکی از وبلاگ های مورد علاقه ی من وبلاگ شماست....
لطفا بمونید :)

پاسخ:
چشم
سعی میکنم
:-)
دقیقا
هیچ جا... کسی کاری نداره...
و ضمیمه شم اون دله ست که توش یخ زده ولی تواما یه گلوله آتیشم داره!
...
ولی خدا هست:)
جوانه خواهیم زد!
پاسخ:
توکل بر خدا :-))
آووکادو ... خیلی وقت هست که مطالعه ات نکرده ام ..
اگر میشه ... نبند ...
اسمم رو نمی تونم بگم چون فابریکن عوض شده
علت جمع کردن بقیه وبلاگ ها دلایل مختلف می تونه داشته باشه ولی تو بمان ...
می خونمت ... من بعد
لینک هم شدی
پاسخ:
سعی بر ماندن است
توکل بر خدا...
(((-:الان تومرحله ایم از مجازی زده شدم دقیقا
پاسخ:
هوووم...
۲۷ آذر ۹۵ ، ۱۶:۰۶ فراکنده🌌 --
شلغم خام مثل تربه؟
پاسخ:
خام نه!
پخته... ازین چرخی های که باقالی و شلغم میفروشن...:-)
۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۳:۳۵ سیدمحمد صادقی
مرحبا به شما مطالب‌تان خیلی خوب است موفق باشید

پاسخ:
سپاس
این همه پیام و این همه نظر و این همه درخواست برای تعطیل نکردن این وبلاگ، خودش خیلیه 
دلگرم باشید
پاسخ:
:-)
۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۴۵ منِ ناشناس
خیلی وقته پستی توی وبلاگ نذاشتید
امروز صب داشتم فک میکردم خیلی وقته که توکانالتون هم چیزی نذاشتید
که همین چندلحظه پیش دیدم چندتا مطلب توکانال گذاشتید.
پاسخ:
ممنون که به یاد من هستید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">