اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

فراری

جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۵۰ ب.ظ

نورِ صبح از پنجره اتاق شماره ی 102 به داخل راه یافته. با سرگیجه بیدار می شوم. لباس های دیشب هنوز بر تنم است. گرسنه هستم. یخچال را باز می کنم. پیتزای یخ کرده ای را می بینم که تقریباً دست نخورده باقی مانده؛ آن را بیرون می آورم و شروع به خوردن می کنم. آهنگ دومی که برایم فرستاده را پخش می کنم... خاطره ای از این پیتزا در ذهنم نمی آید... خاطره ای از دیشب به ذهنم نمی رسد... فقط می دانم دیشب دیر به هتل برگشتم... اینقدر دیر که متصدی پذیرش هتل خوابیده بود و مجبور شدم بیدارش کنم تا کلید تحویلم بدهد..!
+به این شهر فرار کردم که وسوسه ی دیدن یلدایی که برگشته، از سرم بیرون بیاید.

+آهنگ دوم/بشنوید

دریافت

موافقین ۱۹ مخالفین ۱ ۹۶/۰۲/۱۵
آوو کادو

نظرات  (۳۳)

خیلی دور، خیلی نزدیک :)
پاسخ:
هوم...
این آشنای شما من نباشم یه وقت؟؟:| همه آهنگای مورد علاقه ی منن:|
پاسخ:
:-0
نمیدونم حست بهش چیه... نمیدونم تصمیمت چیه... و حتی این جمله رو در حالی میگم که نه اونو میشناسم و نه در واقع تو رو... ولی:
" یه آدم باید خیلی پر رو باشه که یکی رو بشکنه، از روی تکه‌هاش رد بشه، بره... بعد که به ته خط رسید برگرده و بخواد دوباره شروع کنه!!!!! .... این آدم غیر قابل اعتمادترین آدمیه که تو تصور من بگنجه!!!!"
پاسخ:
مغزم کاملا باهات موافقه..:-)
۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۲۶ محمدمهدی طاهری
این جوری انتقام گرفتن به شما هم ضربه میزنه راه جالب تری انتخاب کنین :))
پاسخ:
انتقام نیست... یه نوع تمرین بی خیالیه!
۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۴۰ قالب بلاگ رضا
به کجا فرار کردی؟
پاسخ:
یه جای دور...
۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۱۸ نیمه سیب سقراطی
به فیل فکر نکن !
.
.
.
الان مطمئنا یه فیل جلو چشمته !
خاطراتم همینه ! هی میخوای بهشون فکر نکنی ولی هی میان جلو‌چشمت ! پس بشین یه بار برای همیشه به همه ش فکر کن و بگذر ازش ... تمام .
پاسخ:
:-)

+فکر کردم و گذشتم... حالا همش وسوسه میاد سراغم...
اما امان از دل‌....! :)

پاسخ:
امااان...
۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۰۶ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
فقط از خدا براتون آرامش می خوام واینکه بهترین و درست ترین راه رو انتخاب کنید!
پاسخ:
ممنونم :-)
نزار بکشدت
همین.




لطفن خودت رو بیشتر دوست داشتهباش.... بیشتر از هرکس دیگه ای...
پاسخ:
هوووم.... جالب بود.... حس میکنم گاهی خودمو خیلی کم دوست دارم...
۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۵۵ محمدمهدی طاهری
با فرار و این آهنگا دقیقا کار عکس بی خیالی رو انجام میدین... همین که شهر خودتون نیستین ینی دائما دلیل دور بودنتون جلو چشمه... و این آهنگا فقط خاطره ها رو زنده می کنه ، موسیقی ها حافظه دارن... 
پاسخ:
حافظه های مزاحم...
۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۰۶ پری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
منم فرار کردم یه روژی ولی بی فایده اس 
پاسخ:
شاید بی فایده باشه اما راه حل مقطعی خوبیه...
اونی که رفته دیگه حق نداره برگرده... اینو همه میفهمن الا اونی که رفته... چرا?واقعا چرا?
اون یه بار جواب منفی شو به هر طریقی داده و توی نوعی هم قبول کردی... با خودت کنار اومدی .... چرا حرمت نگه نمیداره?هان? اونی که رفته و محترمانه هم گذاشته رفته به حرمت خیلی چیزا دیگه نباید سر و کلش پیدا شه ....
++میدونم جواب اینا رو تو نباید بدی ... اینایی که گفتم حرفای خودم بود .
اما اینی که میخوام بگم دقیقا مخاطبش شمایی :
مگه ماها بازیچه ایم یکی هر موقع دلش خواست بره هر موقع دلش گرفت برگرده? این برگشتن باارزش نیست. چون به خاطر تو نیست.ولش کن مرد. بیخیالی فرار کردن نیست بیخیالی واقعی زندگی کردنه.
پاسخ:
دقیقا گاهی بازیچه هستیم
یه بازیچه واقعی...
با خوندن این پست یه جورایی یاد این اهنگ افتادم:

http://dl.musicema.com/music/Artists/Bomrani/Bomrani%20-%20Gozashtan%20o%20raftan%20e%20peyvaste.mp3
پاسخ:
چه آهنگی...
راستی من هر وقت یه نفر یه اهنگ رو بهم میده هر موقع اون اهنگ رو پلی کنم یاد اون ادم و خاطره هاش میفتم...حتی اگر ربطی به موقعیتی که توش باشه نداشته باشم. 
پاسخ:
من بهش میگم خاطره های موسیقیایی
وسوسه هه میاد، اما آدم موقع گذشتن اون قدر قوی شده که وسوسه هه در حد همون وسوسه میمونه، نه بیشتر، تموم میشه میره
پاسخ:
آدم سخت قوی میشه...
۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۴۷ هنوز بهش فکر نکردم
جنگ بین عقل و دل
وقتی یه بار با عقلت برنده میشی کیف میکنی و دیگه دلت نمیلرزه که بخوای حتی به فاصله گرفتن هم فکر کنی
با همین فرمون برو جلو
پاسخ:
فقط باید یه بار برنده بشه
هییی..خیلی سخته جلو دلت بگیری..وطاقت بیاری:)
پاسخ:
هوم...
رفتن بعضی آدما خیلی سخته..اما وقتی تو نمیخوای و میرن..بدون منفعت خودشون بیشتر بوده اینجوری...
حالا گاهی مشکننت میرن گاهی خودشونم سختشونه..اما میدونی چیه که آرومت میکنه با همه دلتنگی این که در نبودت آروم تر وخوشبخت ترن:)
اما ماییم که در حجم نبود کسی خشک میشیم و میمیریم!ولی اشتباه قبل نباید تکرار کرد!کسی که رفت نباید برمیگشت..هرچند که دل لعنتی خوشحال بشه از اومدنش..اگه اومده لازمت داشته اومده و باز که مشکلش رفع شه میره..بعضی وقتا آدما یه چیزاییشون از یه بچه بدتر..نمیفهمن!
نه اون میفهمه که حق نداره واسه رفع گیرو تنهاییش با دلت بازی کنه..
ونه ما میفهمیم که نیازو ترس از تنهایی هیچوقت عشق نیست..اینکه اگه برگشته برای یکی از همون دوتاست...وهیچقت نتیجش عشق نیست..
گاهی لازمه آدما بزرگ شن..باید بزاری خودش با زندگی و تنهایی روبه رو شه تا یاد بگیره با قلب کسی با خودخواهی بازی نکنی..
کودک دل ماهم باید یاد بگیره..به خودش احترام بزاره:)
اینو میخوام بزارم وبم..
اما اول شما بخون:)

یک بار هم این دوستت دارم لعنتی را

به کسی نه

به خود خودت بگو

خودت برای خودت ناز کن

خندیدی به خودت بگو ای جان

لذت ببر از تمام روزهای خلوتت

از کنج های همیشگی

با شانه به مو زدن های بی قرار

بی ملاقات

با پای پنجره آمدن و چشم به راه نبودن

آری با همین ها شاد شو

با خلاصه کردن آینه ها،

تنهایی را تمرین کن

وقتی خوب راه افتادی و فهمیدی

بی کسی یعنی چه

آن لحظه تو آماده ی عاشق شدنی

آماده ی ترک کردن خویش

حالا به دلت بگو برو ببینم چه می کنی

این تو و اشک

این تو و لبخند

این تو و با هم بودن

همواره بر این باور باش

کسانی که از بی هم بودن نمی هراسند

با هم بودنشان عجیب اصالت دارد

و آن هایی که از تنهایی و بی کسی

می ترسند

آغوش و بوسه هایشان همگی بازی ست

مثل همان عزیزم عزیزم هایی که

زیاد می شنویم اما

خبری از عشق نیست

همان حرف هایی که لب می زنند و

گوش نمی نوازند




پاسخ:
مرسی که اجازه دادی اول من بخونم :-)
۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۱۰ علیـــــ ـــرضا
گل یخ ... چه آهنگی دوره جوونیهام چقدر این آهنگ رو دوست داشتم 
۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۰۱ آفتابگردون ...
این کارو نکن...
این جای دوری که تنها رفتین و این مدل زندگی ملال آور فقط حالتونو بدتر میکنه. ممکنه برای سرکوب دلتون در کوتاه مدت موثر واقع بشه ولی جسم و روحتونو داغون میکنه. این کارو ادامه ندین لطفا لطفا لطفا...
عوضش با دوستان نزدیک ترتون یا حتی خانواده یا هرکی که باهاش میدونید خوش میگذره برید سفر حتی شده یک روزه. میدونم حوصلشو ندارید ولی واقعا ادم حالش تو جمع های صمیمی خیلی تغییر میکنه...تجربه کردم که میگم...بعدش خیلی بهتر میشید..با ادمای شوخ و سرحال و صمیمی نزدیک تر توی زندگیتون، پاشید برید جایی...قول میدم که بعد از اون احساستون به خودتون و ادمای اطرافتون تغییر میکنه

پاسخ:
تازه برگشتم و احتیاج به استراحت دارم...
سعی میکنم به پیشنهاد شما عمل کنم
۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۲۳ نردبانی تا خدا
چند تا از پستها رو خوندم تا این پست رو متوجه شدم
حالا چرا این قدر خودتون رو اذیت میکنید؟
پاسخ:
واقعا چرا؟
باید بهش گفت:
گاهی چقدر زود دیر میشود…
پاسخ:
خودش باید به این برسه...
۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۴ نردبانی تا خدا
فرار کردن از واقعیت !!!!

پاسخ:
واقعیتی که نمیخوام باهاش روبه رو بشم...
و میشه که باهاش رو به رو نشم!
She is such a child
پاسخ:
هوم.
کاش این روزا تموم بشه!!
پاسخ:
چه روزایی شروع بشه؟
امان ازون دوتا چشمون سیاه ...
پاسخ:
...
سلام
ببخشیداینومیگم ولی اگه از جایی درمونده نشده بودبرنمیگشت سمت شما.اخه وقتی قبل از ازدواجش میدونست شماخیلی دوستش دارین و رفت یه کشوردیگه(تنهاتون گذاشت)ورفت بایه خارجی ازدواج کرد وعکسای ماه عسلش رو نشون شمایی دادکه میدونست،دوستش دارین(این کارش ته نامردی بود)الان برگشته که چی مثلا؟
پاسخ:
سلام
واقعا نمیدونم که چی؟
حتما این تیکه از کتاب روزبه رو خوندید که میگه "تا حالا شکار رفتی؟ من می رفتم ولی دیگه نمی رم. آخرین باری که شکار رفتم، شکار گوزن بود. خیلی گشتم تا یه گوزن پیدا کردم. من شلیک کزدم بهش، درست زدم به پاش. وقتی رسیدم بالای سرش هنوز جون داشت، نفس می کید و با چشم هاش التماس می کرد، زیباییش مسخم کرده بود، حس کردم که می تونه دوست خوبی واسم باشه، می تونستم نزدیک خونه یه جای دنج واسش درست کنم. اما خوب که فکر کردم فهمیدم که اینجوری اون گوزن واسه همیشه لنگ می زنه وهر وقت من رو می بینه یاد بلایی میفته که سرش آوردم. از نگاهش فهمیدم بزرگترین لطفی که می تونم در حقش بکنم اینه که یه گلوله صاف تو قلبش شلیک کنم. تو هیچ وقت نمی تونی با کسی که بدجور زخمیش کردی ( یا زخمیت کرده ) دوست باشی."
فکر می کنم همین نقل قول منظورمو به خوبی رسوند و دیگه به توضیحات بیشتر من احتیاجی نباشه... فقط کاش بیشتر ز اینا خودتونو دوست داشتید...
پاسخ:
یه گلوله صاف تو قلبش...
واقعا اون اومده سراغ شما!!!؟ چه آدمای عجیبی!!!
پاسخ:
عجیییب...
اکثر پست ها رو خوردم. . یه جورایی انگار گذشته خودم رو دیدم 
پاسخ:
هوم
۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۲ کلاف سر در گم
من درک می‌کنم رد کردنش رو. گاهی ناچاری دل بشکنی تا پشیمونی ابدی همراهت نباشه.
ولی ادامه کارهاش، دعوت کردن، خصوصا نشون دادن عکسا و آهنگ فرستادن نهایت خودخواهیه. یه بار نداشتنت رو انتخاب کرده. چرا میخواد آزارت بده؟
به فکر خودت و دلت باشی ای کاش... 
پاسخ:
به فکر خودمم...
وبلاگ خوبی دارید
موفق و پیروز باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">