اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

Nyctohylophobia

شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۰۰ ب.ظ


سردرد در حال نفوذ به اعضای پایین تر بود. موتور برق گازوئیلی دود و صدای مریضی را پخش می‌کرد. باید تحمل می‌کردیم تا آن لامپ و رادیو را برای ما روشن نگه دارد. ترانه ای تُرکی از رادیو پخش می‌شد که صدای بوق یک ماشین از دور شنیده شد. دست هایش را از روی سرش برداشت و از جایش بلند شد و با برقی عجیب به من نگاه کرد! اینقدر عجیب که می‌ترسیدم بغلم کند و دست هایش استخوان هایم را بشکند...

عنوان

عکس: آووکادو/ خرداد 97

موافقین ۲۱ مخالفین ۲ ۹۷/۰۳/۱۲
آوو کادو

اعترافات

نظرات  (۹)

چقدر شبیه عکسای ویچه (از لحاظ تاریکی و خوفناکی) :)

کاش تو نیازهای اساسی انسان، "بغل کردن و بغل شدن" هم گنجونده میشد.. 
پاسخ:
دقیقا درست میگی! 
خودمم همش تو فکر ویچ بودم! :-)

+آره واقعا...
خودمون رنگش کنیم؟ :)
پاسخ:
خودش رنگ نداشت!
ترس از آغوش؟ چرا؟
پاسخ:
ترس از شکستن استخوان ها! 
۱۳ خرداد ۹۷ ، ۰۶:۴۷ פـریـر بانو
هیچی نمی‌فهمم از پست جز یه شرایط سخت و نجات...

خوبین آووکادو؟
پاسخ:
خیلی شرایطش سخت نبود، فقط میگرن من عود کرده بود و همراهم بیماری Nyctohylophobia داشت! 

+بله خداروشکر
سر در نیاوردم چی به چیه راستش!!! 🙈🙈
پاسخ:
روی عنوان _اون پایین پست_ کلیک کن 
در مورد فوبیای ترس از جنگل در شب نوشته
هر لحظه ممکنه از پشت اون درختای توی عکس یه آدم مشکی پوش با چشمای براق بیاد بیرون!
+باز دوباره دوروز تعطیل شد زدید به جنگل و دریا و شمال؟برید کویر خب:/
پاسخ:
آره احتمالا! :-))

+چشم! :-)
۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۲۵ گیوم اِوار
ترسی که ناشی از ندانستن هاست
پاسخ:
هوم...
رفته بودین ده ؟ همه روزای تعطیل میرن ده 
پاسخ:
نه
جنگل بود...
۰۵ اسفند ۹۷ ، ۱۴:۰۰ فاضله هاشمی
عالی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">