اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

چقدر دویدم و فهمیدم رو تردمیلم

سه شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۰۰ ب.ظ

- بی کاری باعث شده پول هایم بیشتر و زودتر خرج شوند! امروز وارد بانک شدم که شرایط وام را سوال کنم. رئیس شعبه پشت میزش نشسته بود و آشنا به نظر می‌آمد. کمی چشمانم را تنگ کردم تا مطمئن شوم علیرضاست. چند لحظه بی حرکت ماندم و بعد با سرعت از بانک خارج شدم...

- سال 87 من و پسر همسایه مان دقیقا یک رشته را قبول شدیم. من دانشگاه شریف و او دانشگاه آزاد رودهن. پدر من خوشحال بود و مدام خدا را شکر می‌کرد که پسرش دانشگاه روزانه قبول شده و نیاز نیست شهریه بپردازد! همسایه‌مان رئیس بانک بود و خوشحال بود پسرش وارد دانشگاه شده و همان سال برای علیرضا یک پژو 206 به عنوان جایزه خرید. 

عنوان: یاس

موافقین ۴۰ مخالفین ۱ ۹۷/۰۶/۲۰
آوو کادو

اعترافات

نظرات  (۴۰)

ما هیچ ما نگاه :/
پاسخ:
ما هم هیچ...
اصلا اینا که توی بانک کار میکنن بچه شون دانشگاه هم که قبول نشه باز میبرنش توی بانک کار کنه !!
پاسخ:
تو بانک کار کنه طبیعیه نه این که رئیس شعبه باشه با این مقدار سابقه ی کار!
دقیقا امروز داشتیم دربارش صحبت می کردیم...
ما چی مون از اینا کمتره؟
یه کم پول، یه کم رابطه ...
پاسخ:
یه کم پول و خیلی رابطه...
۲۰ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۳۷ آفتابگردون ...
 همه چی الان قاطیه...هرچی بی سوادتر و ژن مرغوبتر جایگاه بهتر!
شریف کجا آزاد کجا...
همینجوری نمیمونه که. توکل به خدا. از پسش برمیاین حتما، ان شاء الله یه شغل بهتر دست و پا می کنید. منم دعا میکنم این شبا
پاسخ:
همه چیز وارونه شده

+ان شاالله... ممنون که دعا میکنید...
۲۰ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۵۴ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
واقعا نمی‌دونم چی باید بگم!؟
 می‌ترسم ارزش آرزوهامون پوچ بشه!
پاسخ:
آخرین سنگر سکوته...
دیگه پارتی خوب چیزیه که ما نداریم :))
پاسخ:
پارتی بد هم نداریم! چه برسه به خوب...
هعیییی...تقریباً کارکنان ادارات و ارگانا با هم فامیل و آشنا هستند :)
پاسخ:
آره تقریبا! :-)
۲۰ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۱۳ بهارنارنج :)
طبیعی شده،هرروز داریم میبینیم:)تلخاما چاره ای نیست،نباید کم اورد نباید جا زد
پاسخ:
فاجعه جاییه که چیزای دردناک، طبیعی بشن...
:(

درست می‌شه ایشالا... درستش می‌کنیم.
ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروها بانفسهم
پاسخ:
ان شاالله...
چی بگم....
پاسخ:
هیچ... سکوت...
افسوس ( آیکون سردرد)
پاسخ:
...
آخ آخ آخ
پاسخ:
هووم...
تو این ممکلت فقط نفس کشیدن بدون پارتیه،‌ همین.
پاسخ:
اونم فقط برای بعضی از شهر ها نفس کشیدن راحت و بدون پارتیه!
۲۱ شهریور ۹۷ ، ۰۲:۱۵ نیمه سیب سقراطی
واقعا از ماست که بر ماست ... 
اگه تو این مملکت شایسته سالاری بود الان وضعمون اینقدر تباه نبود ...
آدم نمیدونه چی بگه از درد این عنوان :(
پاسخ:
فکر کردن به این اگرها آدم رو میکشه...
بعد پاشن بیان تلویزون شعار بدن.! 
تو شرایط فعلی ایران عزیزمون خواستن و توانستن و این مزخرفات بی معنیه، اگه مفهومی هم داشته باشه یه درصد از جامعه میتونن بهش برسن از نوع پوست کلفتا اگه زیر این همه فشار له نشن.
پاسخ:
اوضاع غم انگیزیه...
خیلی تلخه...
پاسخ:
زیاد...
چه تلخ
پاسخ:
هوم...
هی نوشتم هی پاک کردم هی نوشتم هی پاک کردم... تهش به این نتیجه رسیدم که هیچ کلمه‌ای نمیتونه حس منو به پستت درست نشون بده!!!
پاسخ:
درک میکنم که گاهی هیچی نمیشه گفت...
مهم نیست چقدر استعداد داری، وقتی جامعه سقف پیشرفتتو تعیین می‌کنه. :(
پاسخ:
سقف کوتاه...
هیچی سر جاش نیس... انگار همه مسیرو اشتباه رفتیم. دنیا جور دیگس. البته دنیا ن. ایران.  و این غم انگیزه
پاسخ:
انگار دچار ارزش های بی ارزش شدیم
بی حس شدیم دیگه
بی حسی بددردیه
پاسخ:
کاملا بی حس...
۲۱ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۵۵ قاسم صفایی نژاد
عجب
پاسخ:
بله
۲۱ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۵۳ پرتقالِ دیوآنه
آخ آخ که چقدر آدم حرصش میگیره وقتی به چنین مورد هایی برخورد میکنه.
پاسخ:
من دیگه حرصم هم نمیگیره...
۲۱ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۵۴ نیما بابایی
همیشه آرزوی این رو دارم که از ایران برم .برام دعا کنید که موفق بشم .توچرا از ایران نمیری ؟
پاسخ:
امیدوارم که موفق بشی...
۲۲ شهریور ۹۷ ، ۰۸:۴۴ פـریـر بانو
دیروز بازار هفتگی بودم. یه کفش رو دیدم خوشم اومد گفتم چه فرقی می‌کنه با مغازه و می‌خرمش دیگه. گرفتمش و تهش به شوخی به فروشنده گفتم تخفیف دانشجویی نمی‌دین؟ تلخ خندید و گفت ما هم دانشجو بودیم که کارمون کشید به اینجا! سال ۷۹ فنی قبول شدم و وضعم اینه. دارم کفش می‌فروشم! وقتی این‌ها رو می‌گفت درد تو کلماتش حس می‌شد. جدی می‌گم. حس می‌شد‌. و چقدر غم‌انگیز بود؛ اینقدر که تا رفتنم از بازار غصه‌اش رو خوردم و یاد پست شما افتادم و بازم غصه. 
کاش اینجوری نبود اوضاع؛ کاش...
پاسخ:
این مشکلات همه ناشی از برنامه ریزی های اشتباهه... چیزی که اگه همین الان استارت اصلاحش زده بشه، ممکنه 20 سال دیگه نتیجه بده...
چقدر میتونه تلخ باشه...
پاسخ:
زیاد
اونی که کاری پیدا نکرده فارغ از محدودیت های موجود تو بازار کار به نظرم به تنبلی و کسالت و بی انگیزگی خود فرد هم بر میگرده؛
من منظروم شخص شما نیست و اساسا نمیدونم با فارغ شدنتون از شریف چرا بیکارید ولی اگر کسی اندکی سواد و هوش داشته باشه باید بتونه ازش خوب استفاده کنه و انداختن مشکلات به گردن جامعه اصلا خوب نیست
من اینم نمیدونم، شاید همون رئیس فعلی بانک هم توانایی هایی داشته که ما نداشتیم، البته نه لزوما منفی ...
به هر حال تا خودمون نخوایم، هیچی نخواهیم شد!
پاسخ:
مشخصه که شما اینجا رو نمیخونید... من چندین ساله که کار میکنم و تا الان مجبور شدم چند تا شغل عوض کنم. تا همین ده روز پیش هم سرکار بودم اما یه کاری که هر لحظه استرس از دست دادنش رو داشتم... امنیت شغلی از هرچیزی مهم تره که فقط یه عده ی خاص از اون بهره مند هستن...

+شما خودتون تو پست آخرتون که مشکلات رو گردن جامعه انداختید! :-)
واقعن تلخه. مورد مشابه ای رو من در همسایگیمون تجربه کردم... من آس و پاس و اون کارمند شرکت نفت
پاسخ:
بالاخره یه روز خدا به ما هم کمک میکنه...
من همه پستهاتون رونتونستم بخونم، قطعا کارداشتین و الان بیکار شدین ومتوجه شدم ولی من بحث کلی تری کردم، پست آخرم هم در خصوص افزایش افسارگسیخته قیمت ها قطعا مقصرش خود مردمن ومقایسه ش با اینکه یکی کار داره یکی نتوسته کار مناسبی پیدا کنه و همه تقصیر و به جامعه مربوط میدونه اصلا درست نیست، یه بخشی از بیکاری ما مقصرش خودمونیم، ولی گرونی اجناس و که منه نوعی مفرد که قطعا مقصر نیستم
.+ حدود پونزده سال پیش،که وارد بازار کار شدم چندجا آزمون دادم و تقریبا همه شو قبول شدم از شرکت نفت وایرانخودرو تا بانک... بدون مطلقا هیییییییچ رابطه ای، درحالی که اصلا رتبم به شریف نمیخورد هرچند سراسری  تهران قبول شده بودم
پاسخ:
متاسفانه بخش عظیمی از جامعه دچار مشکل بیکاری هستن و قطعا همه ی این افراد بیکار، تنبل و بی انگیزه نیستن... حدود 80 درصد از همکلاسی های من به خاطر همین مساله ی اشتغال، مجبور به مهاجرت شدن... یه کم که بیشتر فکر کنیم متوجه میشیم که بیکاری داره به یک درد مزمن برای جامعه تبدیل میشه.

+نمیشه پارسال رو با امسال مقایسه کرد جناب! حدود 15 سال پیش کسایی که مدرک و شرایط من رو داشتن، بدون هیچ آزمونی هیئت علمی دانشگاه میشدن... 
قصد جدل باهاتون رو ندارم، واقعا نظرم رو عرض کردم اگه جسارتی شد منو ببخشید، منظورم یه نقد ساده به مطلبتون بود که همه تقصیر رو گردن رابطه و جامعه انداختن اصلا درست نیست.
قطعا بیکاری درد مزمن جامعه ماست و پونزده سال پیش باتوجه به نیود بازارهای کار نوپا با تکنولوژی جدید بیکاری بیشتر آزاردهنده بود، لااقل طبق آمار اون موقع نرخ بیکاری از الان بیشتر بوده پس هردوره ای محدودیت های خودش رو داشته
در خصوص همکلاسی هاتونم عرض کنم باتوجه ب شناخت نسبی ورودی های شریف بجهت ارتیاط تدریس بورودی های کارشناسی عرض کنم نود و پنج درصد ایشون از روز اول رویای پذیرش از دانشگاه های غربی رو دارن و براشون رفتن اولویته اوله و اساسا قبول شدن که برن و الا برای بیش از نود درصدشون داخل کشور سرودست میشکونن که استخدامشون کنن البته قطعا همیت و جدیت باید داشته باشن که تحت عنوان دانشگاهشون بتونن انتخاب درستی داشته باشن
بازم اگه جدلی کردم ببخشید 
آرزوی موفقیت وسلامت دارم براتون
پاسخ:
من هم قصد جدل ندارم ولی بدونید تا با کفش کسی راه نرفتید، راه رقتن کسی رو نکوهش نکنید. 

+واقعا با این مواردی که تو این کامنت نوشتید مخالفم اما چون علاقه ای به شنیدن واقعیت ندارید همین جا با شما خداحافظی میکنم

+شب به خیر و ایام به کام .
سلام :)

چی بگم داداش گلم !؟
پاسخ:
سلام

حرفی برای گفتن باقی نمیمونه...
دوست ندارم جواب کامنت بدم ولی خطاب به دوست عزیز "یک مرد":
اگر شما از شریف شناخت دارید، آقای آووکادو خودشون شریفی اند. من هم. و شریفی های زیادی رو می شناسیم.
عرضم به خدمتتون که برخلاف تصورتون کسی سر و دست نمیشکونه. 
تنبل هم نیستیم. رزومه خوبی داریم و از خیلی ها هم بیشتر تلاش کردیم برای کار مناسب. ولی هیچی سرجاش نیست و ما هم ایضا.

انقد مثال دارم از شریفی های تلاشگر ناکام که میشه براش سلسله پست نوشت. ولی نیازی نیست. چشم باز کنیم می بینیم. نه فقط شریفی، برای هر دانشگاه و مهارت و جایگاهی مصداق هست...
پاسخ:
متاسفم که فکر میکنند شریفی ها افراد غرب زده، مرفه و تنبلی هستند...
واقعیت جامعه همینه متاسفانه. کی مقصره؟! فکر نمی‌کنم مهم باشه!
پاسخ:
فکر کنم پیدا کردن راه حل مهم تر از پیدا کردن مقصر باشه... البته گاهی مقصر باید راه حل رو پیدا کنه...
۲۴ شهریور ۹۷ ، ۱۰:۵۵ بانو ف تک نقطه
اوضاع بسیار غم انگیزه .. فکری واقعا به ذهنم نمیرسه جز فرار آووکادو .. یه جا خوندم وطن اومجایی نیست که توش به دنیا اومدی ، وطن اونجاییه که همه ی تلاش هات برای فرار به پایان برسه !



درمورد کامنت یک مرد هم بهتر دونستم بگم جناب شما یا ایران زندگى نمیکنید و شرایطو نمیدونید ، یا ایران زندگى میکنید ولی دوس دارید تو عالم انتزاعی خودتون باشید و تئوری بدین ! توى شرکت خود ما دانشجوى شریف هست که ٢١٠٠ حقوق میگیره .. حقیقتا هیچکس هم براش سر و دست نمیشکوند تو شرکت و صرفا به دلیل یه مهارت دیگش بود که استخدام شد وگرنه فرق نداشت دانشگاش کجاست!
و زمانى که من کارفرما هشتم گروى نهمه ، هیچکسو استخدام نمیکنم ! این شرایطو من واسه خودم ایجاد نمیکنم ، اقتصاد دست ساز دولته که منو به این وضع رسونده .. تو رو خدا بس کنید این سیستم "مردم مقصرن" رو!
پاسخ:
زیاد به فرار فکر میکنم... فعلا که پابند اینجا هستم...

+حیات بعضی ها تو همین سیستمه و اگه بخوان اعتراف کنن که مردم مقصر نیستن، خودشون مقصر میشن!
بعضی جاهاش واقعا زیبا بود
قشنگ نوشتی
پاسخ:
:-\
کسایی که دنبال کار میگردن هر روز با این صحنه ها رو به رو میشن و هیچ کاری از دستشون برنمیاد . من آدمایی رو دیدم که با مدرک صنایع غذایی مدیر شدن تو شرکت نفت ، با مدرک تربیت بدنی رئیس شعبه بانک شدن ، جالب اینجاست اعتقاد دارن که این موقعیت حقشونه.
پاسخ:
این که فکر میکنند حقشونه، از همه چیز دردناک تره...
دلم میخواد زودتر اونی که میگن اگه بیاد همه جا رو پر از عدل و داد میکنه بیاد تا با چشمای خودم ببینم عدالت خدا چه شکلیه...
پاسخ:
کاش بیاد...
منم روزانه دانشگاه تهران فلسفه وحکمت قبول شدم هه ولی نمیرم هیچ رشته ای اینده نداره چه برسه اییین رشته هرچقدرم دانشگاه خوب باشه فقط بایدپارتی داشت ولی باعث وبانی این وضع مطمئنم یه روزبدجوری تقاص میده
پاسخ:
تمام دانشگاه رفتن موضوع اشتغال نیست... به نظر من بیشتر فکر کنید...
۲۶ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۰۷ فاطمه خانوم
چقدر جالب بود برام . یکی همین نزدیکی ها هست که وبلاگش رو اپدیت کرده. تا الان هرچی وبلاگ دیدم اپدیتشون مال سالیان دراز بوده
امیدوار شدم........................
پاسخ:
ذوق نمانده...
۱۳ دی ۹۷ ، ۰۹:۲۵ سوشیانت زرتشتی
سلام
احتمالا پسر همسایه توی یه بانک خصوص رئیس شده چون خیلی عادیه، من دو تا از دوستام با سابقه 6 ساله شدن رئیس چون باید طبق قانون بازنشسته ها رو عذرشون رو میخواستن و خوب دیگه با توجه به سابقه بانکداری خصوص در ایران نیروهایی که اول وارد این بانکها شدن با همون سابقه اندک شدن رئیس.
الان باید وضعیتشون رو ببینی چون تو جوونی پست گرفتن و تا بازنشستگی هم اونو ولش نمیکنن و بقیه کسانی که استخدام شدن همشون سوختن.

من به شانس خدمتی خیلی معتقدم فارغ از تعریف علمی شانس: (همزمانی توانایی و فرصت)

درکل ولی هیچ وقت دلم نخواسته رئیس بانک بشم، کلا 12 ساله دارم فکر میکنم دوست دارم چه کاری رو با علاقه ادامه بدم ولی نشده فعلا فقط شغل دارم (شاید خیلی ها آرزوش رو دارن) ولی علاقه ام رو پیدا نکردم.

امیدوارم همه به اون چیزی که براش ارزش بدنیا اومدن و زندگی کردن رو داشته باشه برسن

سال نو میلادی رو هم بهت تبریک میگم
یاحق
پاسخ:
سلام
شانس و رابطه دو عنصر لازم برای موقعیت شغلی هستن.

ممنونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">