اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

یک روز با مشت به دماغش می‌کوبم!

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۰، ۱۱:۰۰ ق.ظ

در همسایگی ما دختری 22 ساله همراه با پدر، مادر و برادر کوچک‌ترش زندگی می‌کند. نامش محبوبه است و 5 سال پیش به دلیل تصادف در سرویس مدرسه دچار مشکل حرکتی شده و بعد از چند سال درمان و فیزیوتراپی به سختی می‌تواند راه برود و بیشتر اوقات ویلچر نشین است. خاطرم نیست سال گذشته محبوبه بر اساس چه تصادفی با یلدا هم صحبت شده بود و از علاقه اش به درس خواندن و برنامه نویسی گفته بود. یلدا هم که سرش درد می‌کند برا معلمی! اما پدر محبوبه مخالف درس خواندن دخترش است. از آن آدم های دیکتاتور که حتی همسرش جرات حرف زدن با او را ندارد. می‌گوید با توجه به مشکلی که محبوبه دارد بهتر است در خانه بماند و تنهایی خارج نشود!! خلاصه با هر زحمت و دردسری که بود سال گذشته یلدا کمک کرد که محبوبه دروس دبیرستان را تمام کند و دیپلمش را بگیرد. امسال محبوبه خیلی سفت و سخت برای کنکور می‌خواند. هر روز 2 ساعت بدون اطلاع پدرش به خانه ما می‌آید و همراه یلدا دروس کنکوری را رفع اشکال می‌کند. تمام هدف و عشق زندگی محبوبه قبولی در رشته کامپیوتر_نرم افزار دانشگاه شریف است. مدام از من و یلدا در مورد دانشگاه شریف سوال می‌پرسد و وقتی ما خاطره ای از آنجا برایش تعریف می‌کنیم اشک در چشمانش حلقه می‌زند... حالا شرایط طوری شده که من و یلدا از محبوبه بیشتر استرس کنکورش را داریم! اگر قبول نشود که ناراحت کننده است. اگر قبول بشود پدرش را چه کنیم؟ من بسیار فکر کردم، اما راه حلی به ذهنم نمی‌رسد. از افرادی مثل پدر محبوبه می‌ترسم. حتی گاهی در پارکینگ او می‌بینم و بی دلیل خودم را پنهان می‌کنم و به راه حل این مشکل که حالا ما هم درگیر شدیم، باز هم فکر می‌کنم...

موافقین ۳۶ مخالفین ۰ ۰۰/۰۱/۲۹
آوو کادو

اعترافات

نظرات  (۳۹)

۲۹ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۲۳ نرگس بیانستان

از اعماق قلبم از ادم های دیکتاتور متنفرم 

شاید بی انصافی باشه ولی انقد از این ادم های دیکتاتور آسیب دیدم و از زندگی منع شدم ک جز نفرت و خشم حس دیگه ای حتی ترحم نمی تونم بهشون داشته باشم

پاسخ:
متاسفم که اینو میشنوم...
۲۹ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۲۷ بلاگر پریشان حال

چقد جالب بود نوشته اتون.

امیدوارم که قبول بشن من هم براشون دعا میکنم، در واقع تنها کاریه که از دستم برمیاد.

پاسخ:
لطف میکنید... برای پدرش هم دعا کنید...

ولی خب تنهایی با ویلچر برای دانشگاه سخته...

مگه این که دانشگاه ساختمانش واسه ویلچر هم مناسب باشه...

 

دبیر زبانمون استاد دانشگاه هم بود ، میگفت که یه دانشجو بوده مثل اوشون منتها کلا دو یا سه ماه تونست بیاد دانشگاه ، اونم هر دفعه پدر یا برادرش یا در مواقع نابود پسرا کمکش میکردن تا از پله ها بره بالا... سخت شون بوده...

 

 

 

پاسخ:
میدونم سخته اما من استاد دیدم که با ویلچر تدریس میکنه که به مراتب از دانشجو بودن سخت تره. مهم اینه که آدم انگیزه داشته باشه و بخواد.

اینکه اجازه بدن بره شهر دیگه خیلی سخته ولی هدفش قبولی اونجا باشه که دانشگاه صنعتی قبول بشه ایشالا.

پاسخ:
منم نظرم روی دانشگاه صنعتی اصفهانه اما شریف شده قبله آمال، رفته تو ذهن این دختر. البته خیلی فرقی نداره چون پدرش از در خونه به اون طرف مشکل داره...

فکر کنم همون با مشت کوبیدن توی دماغش بهترین راه باشه -_- یه جوری که مغزش هم بترکه تموم شه -_- دیوونه شدن مردم :| بچه خودش مشکل پیدا کرده کم اذیت نیست، حالا انگیزه زندگی و درس هم که داره، دیگه چی می‌خوان از خدا :| بدتر اذیتش می‌کنه که چی :| چشونه اینا. -_- 

پاسخ:
واقعا نمیدونم چشونه... مغز کوچیکشون زنگ زده...

نمیدونم دیگه والا...

پاسخ:
من هم خیلی نمیدونم...

اه چه غم انگیز و با انگیزه! :)

امیدوارم محبوبه موفق بشه و مطمئنم وقتی داره واسش تلاش میکنه بهش میرسه

کاش باباش وقتی قبولی دخترش رو دید متحول بشه 

عمیقا امیدوارم.. 

پاسخ:
ایشالا همینطور بشه
تحول پدرش بعیده اما غیرممکن نیست...

نمیتونه مجازی درس بخونه؟؟؟

پاسخ:
والا ما هم امیدواریم که بتونه مجازی دانشگاه رو شروع کنه اما خب اوضاع همیشه کرونایی نمیمونه...

میدونین مشکل اینجاست که رسیدن به دانشگاه با ویلچر سخته. در واقع مشکل تردد داخل دانشگاه نیست، مشکل رسیدن از خونه به دانشگاهه.مگر اینکه پدرش هرروز برسونتش و برش گردونه و مشکل صنعتی دور بودنش از شهر و نامناسب بودن سرویسهای دانشگاهه. وگرنه نفس داستان مشکل نداره. البته اپشن بعدی ای که وجود داره صنعتی رفتن و خوابگاه گرفتنه. هرهفته هم میتونن بیان دنبالش و ببرنش خونه. خلاصه بااینکه داستان با پدر دیکتاتورش سخته ولی شاید نشدنی نباشه

پاسخ:
اینایی که شما میگید همه درست هستن. شاید بعدا همین سختی انگیزه هاش رو کم کنه... ولی نشدنی نیست...

+خود دانشگاه اصفهان هم میتونه بره که نزدیک تر باشه... اما محبوبه بیشتر دوست داره از خونه دور باشه...

یه چیزی رو از طرف من بهش بگو؛

مهم نیست کجا مدرک میگیری... حتی مهم نیستکه مدرک بگیری.

مهم اینه کارو.بلد باشی... و الان دنیای اینترنته... و کی میخواد جلوشو بگیره که نذاره از اینترنت یاد بگیره؟

برنامه نویسی هم چیزیه که به نظرم هم آموزشش و هم کارش رو میتونه با نت پیش ببره.

بهش بگو دنیا عوض شده... دیواری وجود نداره دیگه... نترس:) 

پاسخ:
خیلی این حرف ها رو بهش زدیم. اما یه ذوقی داره که بره تو یه محیط بزرگتر و با آدمای جدید و متفاوت آشنا بشه... فکر میکنه شریف بهترین جا برای این کاره...
همین حالا هم یلدا یه سری فایل آموزش های مقدماتی برنامه نویسی رو دانلود کرده بهش داده و انصافا پیشرفت خوبی هم داشته... اما انگار نیازش بیشتر به اون محیط بزرگ و متفاوت و دور از خونه ست...

می‌دونید یاد چی افتادم؟

راهنمایی که بودم یه دختر دبیرستانی توی مدرسه‌ی بغلی‌امون بود که فکر کنم ام اس داشت

به مرور فلج شده بود و دیگه کلا نمی‌تونست راه بره. باباش هر روز با ویلچر می‌آوردش مدرسه. بغلش می‌کرد، از پله‌ها بالا می‌بردش، مینشوندش رو صندلی‌. برگشتنی هم همین طور. تا اینکه سال اخر دیگه کلا نیومد. کلا نتونست درس بخونه. ولی باباش هر از گاهی می‌آوردش که به دوستاش سر بزنه...

پاسخ:
چه پدر خوبی داشته...

ان شاءااله شما که قدم برداشتید و به سمت هدف حرکت کردین خدا خودش هوای بندش رو داره:)

اگر به صلاحش باشه حتما خدا خودش براش درست میکنه که بره.

امیدوارم هم کنکور قبول بشه هم پدرش موافقت کنه. تا شما بیاین توی وبتون بنویسید که موفق شده.

پاسخ:
ان شاالله به خیر و خوشی موفق بشه...

منم دعا می کنم بهترین اتفاقا براش رقم بخوره و همیشه شاد و خوشحال باشه

 

+ امان ازین پدرا

امان

پاسخ:
لطف میکنید

خدای محبوبه که یلدارو سر راهش قرار داد که تا اینجا بیاد ان شاالله اونم درست میکنه..

اون دختر حتی بعید میدونسته دیپلم بگیره و الان رویای شریف داره امیدوارم بتونه

پاسخ:
توکل بر خدا...

خدا خیرتون بشه که بانی خیر شدین که اون توی مسیری که دوست داره بیوفته چون امکانش زیاده که تا آخر عمر گوشه‌ی یه اتاق تنها بمونه و به هیچ آرزویی نرسه

اصلا میشه گفت خدا شما رو سر راهش قرار داده تا کمکش کنید

فقط امیدوارم وقتی قبول شد پدرش توی عمل انجام شده قرار بگیره و موافقت کنه

پاسخ:
ممنونم فقط امیدوارم این کارها نتیجه داشته باشه و آخرش همه چیز بدتر نشه

شاید باید بگردیم دنبال نمونه های مشابه. ببینیم بقیه چیکار کردن و چجوری تونستن.

+یکم دور شدن از خونه ممکنه کارشو سخت تر کنه ولی بنظرم ترکیب صنعتی و خوابگاه میتونه ترکیب خوب و مفیدی باشه براش.

پاسخ:

+ممکنه خوب باشه اما به شرطی که پدرش اجازه بده (که من بعید میدونم...)

بیشتر باید برای پدرش دعا کرد که به جای از بین بردن غم‌های دخترش، بهش اضافه هم می‌کنه حتی...

پاسخ:
واقعا باید دعا کرد که شفا پیدا کنه

سلام

نمیدونم چرا ولی از روزی که اینجا رو پیدا کردم و خوندم شما و همسرتون منو یاد پونه و آرش میندازین.

خدا حافظ و نگهدار هردوی شما و توراهی باشه ...و روح اون بچه ها شاد

خدا خیرتون بده که دانش خودتون رو از بقیه دریغ نمیکنید

 

پاسخ:
سلام
ممنون از لطف شما

+خدا اون دو نفر رو رحمت کنه...

خدا خیرتون بده که نور امیدی به قلبی می‌تابونید.

پاسخ:
خدا کمکمون کنه که بتونیم و موفق باشیم

دیکتاتورها قبل از هر کسی به خودشون ظلم می‌کنن، کاش ایشون یه تلنگری، چیزی بهش بخوره تا متوجه بشه که نباید بیش از این به خودش ظلم کنه...

پاسخ:
همینطوره که میگی اما متاسفانه تلنگر توی این سن کمتر جواب میده...

چقدر خوب! چقدر خوب! عجب حرکت تمیزی، این امیدبخشیدن به زندگی آدم‌ها واقعا جذابه، شما هم که عندِ جذابیت :)))

پاسخ:
نه بابا جذاب کجا بوده؟! ما نچسب تر از این حرفاییم! :-)

سلام...جقدر کار خوبی می کنید...حتما پدر و مادر خوبی میشید...

دوست من از سه سالگی از کمر به پایین فلج شد...اون موقع تب کرده بود و آمپول اشتباهی بهش زده بودن که فلج شد...لیسانس ارتباطات گرفت...واقعا هم روابط عمومیش عالیه...رانندگی می کنه...یک شرکت هم برای خودش زده و روی پای خودش وایستاده...

دیدم بعضی خوانندگان عزیز تو کامنتشون از سختی رفتن به دانشگاه با ویلچر نوشتند...خواستم بگم خیلی هم سخت نیست و آدمای خوب خیلی سریع دوستایی پیدا می کنند که کمکشون می کنند...

ایشالا یه نتیجه عالی میگیره...براش آرزوی موفقیت می کنم و برای شما و همسر و دخترتون آرزوی سلامتی 

اولین بار بود که براتون کامنت گذاشتم...ولی خیلی وقته میخونمتون...

پاسخ:
سلام
امیدوارم که خداوند این قدرت روحی رو به همه کسایی که مشکل دارن بده که بتونن گلیم خودشون رو از آب بیرون بکشن.

+سپاس از لطف و توجه شما :-)

سلام و درود آوکادوی عزیز 

 

آقا چرا میخای دردسر برا خودت بخری و با مشت بکوبی توی دماغش ! 😁

ولش کن ، اینجور آدمهای احمق رو خدا زده ک بهشون عقل درست و حسابی نداده !

خدا خیر بده ب یلدا خانوم عزیز و امیدوار ک زحماتش ب بار ثمر بشینه و قبول شدن اون دختر معصوم رو شاهد باشه ک شیرین‌ترین پاداش برای اینگونه اعمال خیر خواهانه ست ! 

 

 

پاسخ:
سلام
این مشت برای خنک شدن دل خودمه و ارزش دیگری نداره! 
:-)
۱۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۸:۰۰ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

چقدر دلم برای محبوبه ها میگیره:(

نمیدونم چطور میشه ولی کاش بشه خود محبوبه بتونه با پدرش صحبت کنه و قانعش کنه.

پاسخ:
کاش بتونه و بشه...

سلام🙋‍♀️

من تجربه رودررویی با آدم دیکتاتور روداشتم وراستش رو بگم؟تنهاراهش 

جنگیدنه وتمام!

این محبوبه‌ی عزیز باید هرطور که شده به هر روشی خودش روآماده

کنه برای بحث وجدل وحتی فراتر 

اما درآخر برای خواسته‌اش بجنگه وکوتاه نیاد:)مگه الکیه اییین همه تلاش کنی وبعد

نزارن بری؟

_واینکه چقدرخوبه دست یک نفرو میگیرید وآینده‌اشو میسازید🌸

پاسخ:
سلام
این بحث و جدل ها خیلی از آدم انرژی میگیره و هرکسی توان و جرات انجام دادنشو نداره...
۲۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۸:۵۴ حامد امیرخانی

من کاری به ارتباط دوستانه مشت شما و دماغ ایشون ندارم.

اومدم بگم آهنگ درخت که تو صفحه درباره‌ آووکادو گذاشتی خیلی خوب بود.

بیش از 5 دفعه گوش دادم.

هم غمگینم که می‌بینم آدم‌هایی مثل پدر محبوبه هنوز خیلی زیاد هستن و قدرت و اختیار دستشونه، هم خوشحالم که آدم‌های خوبی مثل شما هنوز توی این دنیا هست که شعله‌های امید رو روشن نگه داره.

 

من فکر می‌کنم فعلا بهتره محبوبه روی تلاشش تمرکز کنه. اگه تونست همون دانشگاه شریف رو هم انتخاب کنه هر جا به مشکل برخورد با توجه به شرایطش می‌تونه مهمان یا انتقالی بگیره شهر خودشون.

در رابطه با پدرش هیچ راهی وجود نداره جز ایستادن جلوی خواسته‌ها و تفکرات اشتباهش. باید آدم‌های دیگه هم اشتباه بودن این فکر و ناحق بودن این تصمیم رو به پدرش گوشزد کنن و به مرور به محبوبه قدرت بدن تا مسیر زندگیش رو خودش طی کنه. من که بدنم سالمه و یه روزی پر از شور و انگیزه بودم با ستم پدری شبیه به ایشون به سختی تونستم تحصیلات دانشگاهی رو ادامه بدم و امروز خسته و با ته مونده‌ی امیدم دارم به زندگی ادامه میدم، خدا پشت و پناه محبوبه باشه.

۲۱ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۴۶ کلنگ همساده

متاسفانه بسیار محبوبه ها هستند و خیلی کم و ناچیز به تعداد شما. مشت به دماغ چاره نیست، تلنگر به تفکر آدمهای ترسناک این مملکت باید زده شود. آن هم توسط کسانی که این ذهن ها تا کنون توسط آن ها گروگان گیری شده است. که بعید به نظر می رسد

براش دعا می کنم حتما

سلام

محبوبه کنکور داد؟ 

راضی بود؟

پاسخ:
سلام
سال گذشته نتیجه نگرفت و امسال مجددا در حال درس خوندنه...
۱۹ تیر ۰۰ ، ۲۳:۱۰ آقای سه نقطه

از ته دلم آرزوی قبولی و موفقیت می کنم براش، مطمئنم با جدیت و پشتکاری که داره نه در کنکور که صرفا یک شوی روزانه ست، در زندگی ش هم موفق هستش

چه شرایط سختی داشته

آوو کادو

 

سلام

حاجی حاجی مکه؟

بیاین بگین برای محبوبه چه کردین؟ بالاخره توی مسیر قرار گرفت یا...؟

پاسخ:
سلام
محبوبه سال گذشته نتیجه نگرفت و امسال مجددا درحال درس خوندنه...

سلام اووکادوی عزیز 

وضعیت چجور پیش رفت؟ 

پاسخ:
سلام
سال گذشته نتیجه کنکور محبوبه خیلی خوب نشد اما امسال مجددا درحال درس خوندنه...

این داستان واقعی بود؟

پاسخ:
احتمالا
۰۸ آذر ۰۰ ، ۱۵:۴۳ کوریون ‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌

هر کسی به سبک خودش دیکتاتوره، صرفا دیکتاتور باسیاست تر و دیکتاتور ساده لوح تر داریم، بعنوان یه پدر حقش برای نحوۀ حمایت از فرزندش محفوظه حتی اگه مثلا شما دلت بخواد با مشت بزنی تو صورتش و این حق رو هیشکی نمیتونه بگیره، این از بحث حقوقی لیکن بعنوان راهکار بعنوان یک جامعه ستیز پیشنهاد میدم بجای مشت زدن با دیلم زانوش ُخرد کنی که یه مدت خودش هم بشینه رو ویلچر و بیگ پیکچرش تبدیل به امریکن شات بشه، ممنونم که کامنت زیبای مرا مطالعه کردید درود

چرا نمینویسید؟

پاسخ:
درگیر زندگی بودن...
۱۰ بهمن ۰۰ ، ۱۰:۲۵ دختر صورتی

دارم به این فکر میکنم که نهال کوچولو بدنیا اومده  و الان آووکادو پدر شده  یلدا مادر شده ....و چقدر زیباست ....

پاسخ:
نیومده رفت...
۱۰ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۱۳ محسن فرزادی پور

دیگه دیواری وجود نداره نباید نگران بود 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">