اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابراهیم حامدی» ثبت شده است

دیشب را با یارِ مهربانی گذراندم. این همراهی و ساعت ها قدم زدن و خاطره بازیِ دو نفره در خیابان های شهر، حسِ آرامش را به من هدیه داد. امیدبخش ترین وقایع زندگی در همین قدم زدن ها و گفتگوهای دوستانه شکل می گیرد و در ذهن آدمی رسوب می کند... شام را در رستورانی شیک صرف کردیم و صاحب رستوران از عشقِ عمیق ما شگفت زده شده بود و حاضر نشد پولی از ما دریافت کند... بعد از شام، نشستن در پارک، زیرِ درختِ گیلاس، رویایی ترین منظره ی شب را رقم زد... بستنیِ زعفرانیِ نیمه شب هم آنقدر گرم و خوشمزه بود که از دهان جذب می شد نه معده... رانندگی در اتوبان های خلوت در بامداد، لذت بی مثالی داشت، مخصوصا وقتی ابی می خواند و یارم همراه با آن زمزمه می کرد... نزدیکِ صبح هم کنارِ اتوبان، روی صندلی های ناراحتِ ماشین، راحت و آسوده دستِ یار را گرفتم و خوابیدم ...
... امروز صبح، زود بیدار شدم، چون شبِ گذشته زود خوابیده بودم!

+بشنوید

دریافت

۴۰ نظر موافقین ۲۳ مخالفین ۴ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۱۵
آوو کادو
امروز به این نتیجه رسیدم که ما پنجره هایی بودیم در دیواری سخت، حتی معمار ما را با زاویه ای کار گذاشته بود که همدیگر را نبینیم مگر در آینه؛ قطعا معمار بهتر از پنجره ها نور را می شناسد...
عکس: آووکادو/پل خواجو-اصفهان/ 1393.8.29
+بشنوید
دریافت
۳۱ نظر موافقین ۲۰ مخالفین ۴ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۱۵
آوو کادو


بارانِ امروز را دوست داشتم؛ برای موهایت که زیر باران رنگ تازه ای می گیرند، برای کوله پشتی ات که سنگین می شود، برای کفش و جورابِ خیست، برای دستانِ یخ زده ات... اما انگار چیزی در صورتت کم است! تو بیشتر اوقات اخم می کنی. از خودت بیرون نمی‌روی. نمی خندی و این سرکوبِ من است. شاید نبودِ خنده ات نوعی فراموشی ست، همیشه آرزو کرده ام لبخندی باشم که به لبانِ تو سفر کنم و در آنجا خانه بسازم، اما نمی دانم مرا می پذیری یا نه؟ بخند! خنده های تو برای من یک موقعیت شگفت انگیز است. وقتی می خندی لبانت شرابی نایاب می شود، یا سیر ترشی هفت ساله! گاهی هم عسل طبیعی، که همه ی این ها درمانِ طبیعیِ دردهای من است...
+بشنوید

دریافت
۲۵ نظر موافقین ۱۸ مخالفین ۲ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۳۰
آوو کادو

دیدن 2 ساعته ی تو، آن هم در پارکِ کنارِ فرودگاه خیلی لذت بخش نیست... امروز وقتی با تو بودم بیشتر احساس سرما می کردم تا عشق! یقه ی پالتوی بلندِ جدیدم را بالا دادم و به گردنم چسباندم اما گرمایش به اندازه ی نَفَس تو نبود... چاره اى جز پذیرفتن نیست؛ وقتى که قرار است تمام اتفاقات جهان دست به دست هم دهند تا تو سُر بخورى در دهان مبهم سرنوشت، خودم دستانم را از پشت به کمرت می چسبانم موهایت را می بوسم و تو را هُل می دهم...! مراقب کفش هایت باش...
+بشنوید

دریافت

۳۸ نظر موافقین ۱۷ مخالفین ۱ ۰۳ دی ۹۴ ، ۱۶:۵۵
آوو کادو

آرزو دارم یکی از شب های آذر باشد، صدای باد و باران خزیده باشد در اتاق. دوش گرفته باشی با آب داغ، موهای نم دارَت را ریخته باشی روی شانه هایت و کمی اش را هم ریخته باشی کنار صورتت. گونه ات گل انداخته باشد، ساده باشی، بی هیچ آرایشی. گردنت و لباست بوی خوبی می دهند. لبخندی بزنی، بعد داخل اتاق دیگری شوی، من پشت در منتظر باشم و راهم ندهی. از پشت در باتو حرف بزنم، یک در میان جواب بدهی... بیرون که می آیی غافلگیر شوم. شبیه زنهای سینمای کلاسیک شوی که از هر سمت و سو نگاهشان کنی زیبا، جذاب و دلپذیرند. زنی مربوط به سال های سیاه و سفید که موهایش را جمع کرده پشت سرش، زنی میان اندام با لبخندی دلربا و دستهایی مهربان. زنی که عاشق شب های بارانی است. روی مبل لم دهیم، اِبی با صدای کم برایمان بخواند. با صدای هر آذرخش کمی تکان بخوری. مرا محکم تر در آغوش بگیری و من دعا کنم که باران و طوفان تمام نشود حتی اگه فردا صبح شهرم را سیل برده باشد... میدانم امشب شهرم را از بالای ابر ها خواهم دید...
+عکس:بارش بر شهر از دید هواپیما
+بشنوید: ابراهیم حامدی/نازی ناز کن

دریافت

۲۷ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۳ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۷
آوو کادو