(ساعت 2 نیمه شب؛ تلگرام)
آووکادو: تو راحت بخواب. من اینقدر کار عقب مونده دارم که فکر نکنم تا صبح هم تموم بشه.
یلدا: برام بلیط سینما میخری؟
آووکادو: الان؟! بلیط سینما؟!!
یلدا: آخرین باری که راحت خوابیدم تو سینما بود...!
خیلی وقت است که مستقیم حرف نزدهام و طفره رفتم و حرفهایم را پیچاندم دور خودم؛ طوری که گاهی خودم هم یادم میرود منظورم از گفتهها و نوشتههایم چه بوده؛ گاهی این حرفهای پیچدار گردنم را میگیرند و آنقدر فشار میدهند که دیگر نه میتوانم حرف بزنم و نه گوش دهم. حرفهایم دیگر مهم نیستند...