اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

نقطه ی یک

شنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۱، ۱۰:۴۵ ق.ظ

یک ماه است که هوا گرم شده و خبری از آن سوز و سرما نیست؛ آنقدر گرم که صاحبخانه کولر کوچک و کم جانی را برایمان فراهم کرد. آخر خانه های اینجا چیزی به نام کولر نمیشناسند؛ اما تغییر اقلیم این چیزها حالی اش نیست! با وجود گرما هنوز هم هفته ای دوبار باران شدید میبارد. همه جا سبز و زیبا شده و آن برف های سفید و ضخیم ناپدید شدند. از فضای دانشگاه راضی هستم و دو شغل پاره وقت هم پیدا کردیم اما هنوز آن قدر وقت داریم که هر روز عصر کنار دریاچه پیاده روی کنیم (کاری که در اصفهان اصلا فرصتش را نداشتیم). هر روز کنار دریاچه، خانواده ی خوشبخت غازها را میبینیم که در صلح و آرامش درحال بازی با بچه هایشان هستند و به حالشان غبطه میخوریم! خیلی ها خصوصی از من پرسیده بودید که مهاجرت چگونه است و چقدر ترس دارد! باید بگویم که اینجا خوبی ها و بدی ها، ترس ها و شادی های خودش را دارد اما به قول دوستی که میگفت دویدن از نقطه ی صفر روی سطح صاف بهتر از دویدن روی سرسره است. به نظر من بهترین توصیف از اینجا این که همه با هم برابر هستند. دنیای اینجا سخت اما عادلانه است...

موافقین ۳۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۴/۱۱
آوو کادو

نظرات  (۱۲)

به به چه تصویر زیبایی

 

خوشحالم که وقت برای پیاده روی دارید و بنظرم مزیت های مهاجرت خیلی بیشتر از معایبشه که اگه اینجور نبود هیچکسی مهاجرت نمیکرد.

 

اصولا معتقدم مهاجرت خیلی به رشد شخصیت کمک میکنه، چه توی کشور خودت مهاجرت کنی، چه از کشور خودت مهاجرت کنی.

 

 

پاسخ:
:-)

من همیشه تاکید میکنم که مهاجرت زشتی هایی هم داره اما واقعا مزیت های اون بیشتره..
۱۱ تیر ۰۱ ، ۱۲:۴۱ حامد سپهر

سخت ولی عادلانه، چه تعبیر درستی:)

پاسخ:
:-)

خیلی خوش حالم برای یلدای عزیز و شما. ان شاالله همین طور پیش میرید تا نقطه ی ماکزیمم.

ان شاالله روزی من باشه. 

از این پست ها بیشتر بزارین 

شبیه به بارقه های نور هستند برای ما :)

پاسخ:
متشکرم :-)

چشم بزنی شما هم رفتی! فقط کافیه که بخوای :-)
۱۱ تیر ۰۱ ، ۱۳:۱۸ مترسک ‌‌‌‌‌

همین «عدالت» و زندگی «نرمال» تمام چیزیه که یه اجتماع برای خوشبختی نیاز داره ولی خب... حیف که خونه رو به آخرین گزینهٔ «زندگی» ، تبدیل کردن...

پاسخ:
افسوس... واقعا زندگی نرمال چیز عجیب و بزرگی نیست که همه مون دنبالیشم و آرزوش میکنم ...
۱۲ تیر ۰۱ ، ۰۷:۵۱ فاطمه قلی‌پور

کجایید؟

پاسخ:
احتمالا در آینده، در یک پست جداگانه توضیح میدم
۱۲ تیر ۰۱ ، ۱۰:۴۸ نرگس بیانستان

میتونم بپرسم کجا رفتین؟ 

پاسخ:
خیلی داره این سوال زیاد میشه!
اما تا حالا جوابی به کسی ندادم! مثلا خیلی سکرت و خفنم! :-))

+احتمالا در آینده، در یک پست جداگانه توضیح میدم

خوش به حالتان...

پاسخ:
ایشالا روزی شما :-)

سلام شوهر یلدا...

چه خوب که رفتید... راهتان روشن 🌱

پاسخ:
سلام!
ممنونم!

اون کامنت سلام شوهر یلدا چه سممممییییی بوددد :)))))

 

+پستهای این مدلی واقعا بارقه های نور هست. بیشتر بنویس. همین طور از نقطه ی صفر بنویس تااااا هزااااررر.

+خوش باشین

+زندگی نرمالم ارزوست

پاسخ:
سم کشنده! :-))

+متشکرم
+ایشالا قسمت شما :-)
۱۷ تیر ۰۱ ، ۲۰:۲۲ بانوچـه ⠀

چه حس آرامشی از پیاده‌روی عصرگاهی کنار دریاچه گرفتم... :)

پاسخ:
:-))

به به چه عکس و توصیف زیبایی.

زندگیتون در کنار یلداجان به همین سبزی و زیبایی.

پاسخ:
سپاس :-)

یک گرگ درنده وحشی هست که به هر جا مهاجرت کنیم دنبالمون میاد. 

پاسخ:
ول کن هم نیست!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">