اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

دلم میخواهد به اندازه ی یک کیفِ دستی وسیله جمع کنم و مدتی به مرخصی بروم... یک اتاق در یک منطقه ی کوهستانی اجاره کنم و هر روز برای خرید از اتاق بیرون بروم؛ نانِ تازه و غذاهای محلی را از زن بیوه ای که همیشه لباسِ محلی تیره رنگی به تن دارد، بخرم و مشتری ثابتش باشم. گاهی هم چند کیلومتر پیاده روی کنم تا دوغ و کره ی تازه را از کوچ نشینان بگیرم و مسیر برگشت را پشتِ وانت باد بخورم... توی یک کوچه ی تنگ با پسر بچه ها فوتبال بازی کنم و دستی بر موهای دختربچه های آفتاب سوخته بکشم و از جیبم چند جا سوئیچیِ عروسکی در بیاورم و به آنها هدیه بدهم... شاید هم یک روز به کمک پیرمردی رفتم که پشتِ چشمه باغ دارد و چند صندوق برایش میوه چیدم... شب ها هم در اتاقم دراز بکشم و موسیقی محلی گوش کنم و آنقدر از پنجره، ستاره های پُرنور را تماشا کنم تا خوابم ببرد... فقط می ترسم فردا صبح با صدای بوقِ ماشین ها و بوی دودِ کارخانه ها از خواب بیدار شوم...

+تصویرِ این پست: مراجعه شود به پست کوسه هجیج از گمشده:)

۲۶ نظر موافقین ۲۸ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۲۵
آوو کادو


از این دیدو بازدیدهای نمایشی، فکری در من تازه نمی شود و از این روبوسی های بی مزه و دست دادن های اجباری و بی روح، حسی در من زنده نمی شود... دلم یک لبخند به هنگام دیدار می خواهد و بلافاصله یک آغوش قرص و محکم که صدای استخوان های دوطرف شنیده شود... خیلی وقت است کسی را فشرده نکرده ام... شما امسال کسی را فشرده کرده اید؟!
+همیشه با ارزش ترین، ساده ترین و رایگان ترین چیزها را از هم دریغ می کنیم...

۴۶ نظر موافقین ۴۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۳۰
آوو کادو