بر که توان نهاد دل، تا ز تو واستانمش؟
دیروز، نزدیکِ ظهر، موهای خرمایی روی ذهنم مانند جارو کشیده می شد...تصمیم گرفتم به یاد جوانی در جاده های خلوت رانندگی کنم و موسیقی گوش کنم و فکر کنم... ساعت دو بعد ازظهر با ماشینی که امسال کولرش باد داغ می دهد به جاده زدم؛ گوشی را هم جا گذاشتم که کسی مزاحمم نشود... ساعت چهار و ده دقیقه که از فرطِ تشنگی، فهمیدم کیف پولم را جا گذاشته ام... اما مشکلِ اصلی تشنگی نبود! مشکل آمپر بنزین بود که خیلی نزدیک به E شده بود...!
عنوان: سعدی
+بشنوید