پنجشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
مدتیست مرض کافه گردی ام تشدید شده و تقریبا یک سوم از درآمدم را در کافه ی محبوبم خرج می کنم. کافی است کار تمام شود، به ناگاه باید خودم را مقابل کافه پیدا کنم... حس میکنم کافه ها جای خوبی برای فکر کردن هستند؛ شاید هم جای خوبی برای فرار از فکرها... می توان ساعت ها به افرادی که می آیند و می روند نگاه کرد و فکر کرد و فکر کرد... به زوج های جوان که عمده مخاطبان کافه ها هستند. به پیرمردهای شیک و خانم های جوان. به گروه های دانشجویی که برای جشن تولد کافه را انتخاب می کنند. به افرادی که می آیند برای سیگار کشیدن. به آن دخترِ عکاسی که در کافه کار می کند و لحظه های افرادِ کافه گرد را به طرز کاملا هنرمندانه ای ثبت می کند. آن دختر پر انرژی که عاشق کارش است، هرچند بعضی از مشتری ها با رفتارشان او را آزار دهند. امروز غروب، دل را به دریا زدم و از او خواستم کنارم بنشیند و عکس های دوربینش را نشانم دهد. کافه شلوغ و پر از مشتری بود اما او کار را رها کرد و بیش از یک ساعت وقتش را به من داد. آنقدر عکس هایش را دیدم و خاطره هایش با هر عکس را شنیدم که باتری دوربینش تمام شد... حس کردیم صحبت باقی است؛ من او را به قهوه فرانسه دعوت کردم و او مرا به چیپس و پنیر...!
عکس: آووکادو/ 1395.8.6
پاسخ:
واقعا چرا!؟!؟
+متشکرم :-)
+چشم! اما هیچی مثل قهوه نمیشه...!
پاسخ:
حتما حتما امتحانش کن :-)
+توکل بر خدا...
پاسخ:
هووووم...
+نه خیلی خوشمزه س و نه خیلی بد مزه! قابل تحمله..! :-)
پاسخ:
به این فکر نکرده بودم که ممکنه کیف بده!
خودم رو برای هر برخوردی آماده کرده بودم...
+اولا که صاحب کافه از دوستانه، دوما رئیس این خانم محسوب نمیشه! این خانم اونجا به طور مستقل عکاسی میکنه و یه درصدی از درآمدش رو به صاحب کافه میده.
پاسخ:
جدی میگید؟!
بگردید شاید باشه...
+:-))
پاسخ:
آره واقعا ایده ی خوبی بوده...
+از من به شما نصیحت که وقتی یه جای دلنشین رو پیدا کردید، مشتری ثابت همونجا بشید :-)
پاسخ:
لازم شد بیام تبریز یه کافه ی خوب تاسیس کنم! :-))
+که اینطور...
پاسخ:
تو معده مون ته نشین شد! شایدم تو ذهنمون...
+متشکرم:-)
پاسخ:
نمیدونستم اینقدر ترسناااکم!!
:-)
پاسخ:
بالاخره پیداش میکنید و مشتری ش میشید...:-)
پاسخ:
این یه فرصت استثنائیه!
میتونید استفاده کنید و به فکر احداث یه کافه ی خوب باشید :-)
پاسخ:
حتما بار بعد ازش درخواست میکنم که منو هم به طور هنری ثبت کنه...:-)
پاسخ:
چه کامنت محبوبی نوشته گمشده! :-)
پاسخ:
:-)
اگه بشه در آینده از عکس هایش استفاده خواهم کرد...
پاسخ:
کاش همه ی شما بودید! :-))
پاسخ:
معمولا منم ازین کارا نمیکنم؛ این بار دیگه شاهکار کردم! :-)
پاسخ:
:-))
+وای که من چقدر ترسناکم! تازه یه کم که هوا سردتر بشه یه پالتوی بلند و مشکی هم میپوشم! دیگه اصل وحشتناک میشم...!!
پاسخ:
نه دیگه در این حد ترسناک نیستم!
پیپ و دندون طلا و کفش نوک تیز و ابروی شکسته ندارم!! :-))
پاسخ:
هیچکس! :-)
+من هم رابطه ی خوبی با سیگار ندارم اما اینجایی که میرم از تهویه ی خوبی برخورداره و دود سیگار کسی رو اذیت نمیکنه.
پاسخ:
والا هنوز به اون کمال نرسیدم که معرفی کنم!
کافه ی خوب بسیار است...
پاسخ:
این عکس دستپخت خودمه! ;-)
پاسخ:
امیدوارم تجربه کنید :-)
پاسخ:
هوم
گاهی اینطوره :-)