اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

درخت خشک؛ هم صحبت کبوترها

جمعه, ۲۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ب.ظ

منتظر ایستاده بودیم که نوشیدنی خنک‌مان در اعماق آن خودرو آماده شود. چشمم می‌افتد به پیرزنی که به من نگاه می‌کرد. شبیه مادربزرگ بود. به دستان پیرش زل می‌زنم که شبیه تنه‌ی یک درختِ کهنسال است. سر می‌چرخانم و به دست‌های یلدا زل می‌زنم. آدم‌ها می‌توانند دلیل زل زدنشان به در و دیوار و درخت را بعدها بهتر بفهمند. به جوانی که می‌رسی، کودکی‌ات را بهتر می‌فهمی؛ به میانسالی که برسی جوانی‌ات را بهتر می‌فهمی و لابد، وقتی که بمیری می‌فهمی در پیری چه مرگت بوده... فکر می‌کنم این درخت چه‌طور طاقت آورده و به این سن رسیده...
موافقین ۲۹ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۲۲
آوو کادو

اعترافات

نظرات  (۱۷)

۲۲ تیر ۹۷ ، ۲۱:۱۱ محبوبه شب
تا حالا از این ماشینا ندیدم!
پاسخ:
تازگیا خیلی زیاد شدن ، حتما دقت نکردید 
:-)
۲۲ تیر ۹۷ ، ۲۱:۳۹ 💟عکس کده💟

💟💟💟

پاسخ:
:-)
۲۲ تیر ۹۷ ، ۲۳:۱۵ بهارنارنج :)
:)
بی تعارف،لازمه باز بگم..از معدود شایدم تنها بلاگریئ که با هر پستش انگار حسش بهم تزریق میشه،ته مونده غمش حس میکنم..پستی که غم داره داره دلمو به درد میاره یا حتی بغض،عجیبه:)


عاشقتون مانا🙏🙏
پاسخ:
لطفا روی غم تمرکز نکنید، فقط ازش رد بشید...

+سپاس :-)
نوشته بود:
یکی باشه ولش نکنی ولت نکنه انقدر با هم بمونین تا پیر شین. با هم پیر شید. :)
پاسخ:
ممنونم :-)
۲۲ تیر ۹۷ ، ۲۳:۳۹ رویا رویایى
مثل همیشه به چیزهایى دقت مى کنید و چنان خوب حس رو منتقل مى کنید که انگار من هم اونجا بودم بسیار با جزییات و داراى حس فضا 
پاسخ:
سپاس از لطف و تمجید شما :-)
۲۳ تیر ۹۷ ، ۰۰:۱۶ آسـوکـآ آآ
همچنان آرزو میکنم که خوشبختیاتون همیشگی باشه و تا سن همون پیرزن و بلکه هم سالها بیشتر کنار هم شاد و دلخوش باشین:-)
پاسخ:
خیلی خیلی متشکرم :-)
۲۳ تیر ۹۷ ، ۰۰:۲۱ گندم بانو
مثلا علم پیشرفت کنه و ما جوون باقی بمونیم...!!
مث این بازیگر هندیا :)
پاسخ:
اتفاقا من منتظرم که زودتر پیر بشم!

:-)
۲۳ تیر ۹۷ ، ۰۰:۳۷ آشنای غریب
هفته پیش یکی از اقوام گفت انسان چند بار این دعا رو از خدا میخواد

رب ارجعونی لعلی اعمل صالحا «سوره مومنون»

یه بار موقع دیدن ملک الموت 
یه بار وقتی تو قبر گذاشتن و همه رفتن
یه بار وقتی نکیر و منکر اومدن
و... 
یه بار موقع حسابرسی
هر بار میگه خدا منو به دنیا برگردون شاید اعمال صالح انجام دادم
منتها ....
هر بار عمیق تر و هر بار ارزش گذشته رو بیشتر میفهمیم
پاسخ:
متاسفانه وقتی ارزش زمان رو می‌فهمیم که دیگه از دست رفته و کاری نمیشه براش انجام داد ...
الان داشتم آهنگ "یه روزی میاد" رو گوش میدادم. اولین بار تو همین وبلاگ شنیدمش. خوشحالم براتون که اون روز نیومد!
پاسخ:
آهنگ سختیه... 

+ممنونم :-)
ان شاءالله اونقدری کنار هم خوش باشید که گذر زمان حس نشه و همیشه بتونید همدیگه رو درک کنید (:
پاسخ:
ممنونم :-))
۲۴ تیر ۹۷ ، ۱۳:۱۲ گندم بانو
آووکادو!!!! :/
پاسخ:
:-))
۲۴ تیر ۹۷ ، ۱۵:۱۹ ترنم بهار
امان از این زل زدن ها :| 
بعضی وقتها بعضی هاشون میتونن تا روزها فکر آدمو مشغول کنن :(
پاسخ:
ساعت ها... روزها... ماه ها...
درکِ حال خارج از حوصله‌هاست... گویا :)
پاسخ:
احتمالا همینطوره...
:-)
من از پیری میترسم
پاسخ:
شاید یه کم ترسناک باشه...
۲۸ تیر ۹۷ ، ۱۱:۱۰ وبلاگ استمتاع
چقدر مرگ لذت بخشه...
پاسخ:
...
چقدر دیر می فهمیم ...
نوشته زیبا بود. ممنون
پاسخ:
:-)
۳۰ تیر ۹۷ ، ۲۱:۵۴ علی اعرابی
وبلاگ خوبی دارید اگه وقت شد یه سری هم به وبلاگ ما بزنید - avayehno.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">