اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

آووکادو یک فرشته است!!

پنجشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۵۵ ق.ظ

سلام. در ادامه پست قبلی خواستم بنویسم که من فرشته نیستم! اگر چند خط پایین رو بخونید میفهمید که من با دیدن تلاش های آووکادو فقط یه مقدار خودمو جمع و جور کردم! تقریبا توی اطرافیانم کسی رو مثل آووکادو سراغ ندارم. کسی که هم کار میکنه. هم دانشجوی دکتری ست، توی یه دانشگاه سخت گیر! هم قراره از اول مهر دوباره تدریس رو شروع کنه. با این همه مشغله هر موقع که بخوام برای من وقت داره. هیچ وقت برای من خسته نیست. تازه این چیزا اصلا مهم نیست. آووکادو تقریبا از 6 سال پیش رو پای خودش وایساده. همزمان درس خونده و کار کرده. سربازی رفته. ماشین خریده و هیچ کمکی از خانواده ش نگرفته. شاید باور نکنید که توی این اوضاع اقتصادی، پدرش حتی یک ریال هم برای ازدواج ما کمک نکردن. همه رو آووکادو خودش به تنهایی انجام داد. حتما فکر میکنید پدرش نداشته که کمک نکرده! نه! پدر آووکادو پزشک متخصص هستن. ازون آدما که همه به نظراتشون احترام میذارن! اما از من خوشش نمیاد. خواستگاری و عروسی رو هم به زور اومد. از همون اول هم به آووکادو گفته بودن که اگر منو بخواد باید قید هر نوع حمایتی رو بزنه. مثل یه آشغال به من نگاه میکنن فقط به این دلیل که من قبلا ازدواج کرده بودم و دوشیزه نبودم! بعد چند ماه خانواده ی آووکادو هنوز خونه ی ما نیومدن. تصمیم گرفتیم این تعطیلات رو سفر کنیم و خونه ی پدر آووکادو باشیم. اما اینجا کسی خیلی با ما حرف نمیزنه. کسی خیلی مارو تحویل نمیگیره. هوا و فضا سنگینه. پدر آووکادو حتی در لحظه ورود با من دست ندادن، خواهر آووکادو پرید و سریع منو بغل کرد تا دستم تو هوا خشک نمونه... از اول هم میدونستم که این سفر سخت و نفس گیره اما قبول کردم اینجا باشم چون دلم میخواد حداقل آووکادو رو دوست داشته باشن.

موافقین ۳۲ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۲۱
یلدا

نظرات  (۲۰)

۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۱۳ کاکتوسِ خسته

پدرشون که یه آدم تحصیل کرده هستن نباید اینجوری رفتار کنن. خیلی تاسف آورده

الهی بمونید برای هم

ذوق میکنم از عشقتون

پاسخ:
ممنون :)
۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۲۲ بهارنارنج :)

پس باییید خیلی هوای دل آووکادو رو داشته باشیا:)که میدونم داری

پاسخ:
تمام سعی خودمو میکنم

الهی چشم بد دوووور باشه از زندگی تون و عشق و عشق و عشق سرازیر بشه در لحظه لحظه زندگی تون *_*

 

+برای هم مانا باشید همیشه.. حتا اگر کسی خوش نداره با هم ببینتتون

پاسخ:
ممنونم ازین دعاهای قشنگ:)

تقریبا حدس می زدم که با خانواده همسر این ماجراها رو دارین..اما در جواب تلاش های ایشون درست ترین و بهترین کار رو انجام دادین به نظر من..خداقوت ..کم کم درست میشه..زمان همه چیزو بهتر میکنه..من زوج هایی مشابه شرایط شما دیدم بعد از یه مدت که خانواده دیدن بچه شون خوشبخته گفتن پس ما چمونه؟ و به مرور نزدیک شدن..

+تو خانواده های اصیل ایرانی در مقابل این بحث ها گاردها محکم تر و زمان کنار رفتنشون بیشتره! همین که خونشون رفتین یه مرحله جلو افتادین بوس و بغلم میاد در ادامه :))

 

پاسخ:
ممنون  که امیدم رو افزایش میدی :)
+امیدوارم :)

فارغ از هرچیزی به نظر من اینکه آدم انتظار داشته باشه پدری کمک کنه کلا درست نیست حالا چه دارا چه ندار. منظورم شخص شما نیست منظورم هر نگاهیه که اینطوریه. همسر منم از ۸ سالگی خودش کار کرده. خودش روی پای خودش بوده‌. با تلاش خودش درس خونده کار کرده خونه خریده ماشین خریده موقع عروسیشم حتی از یه نفرم انتظار کمک نداشت . همیشم توو حرفاش هیجوقت از پدرش ناراحت نبود به جاش همیشه میگه بچه ی زیاد سخت بود من از بابام انتظاری نداشتم. هیچوقت نگاهش طلبکارانه نبود‌.

بچه خودش باید جربزه داشته باشه. پدر خودش تلاش کرده واسه خودش جمع کرده اصلا پدری پولدارترین، حق خودشه که مالش برای خودش باشه و مختاره بخواد به بچه بده یا نده و این طلبکارانه ست که ادم انتظار داشته باشه چون داره پس بده به بچه هاش. 

اما در خصوص این شرایطی که شما توشی قطعا خیلی سخته. اما شاید مرور زمان همه چیز رو درست کنه و ضمن اینکه از محبت خارها گل میشود. شاید پدر ایشونم محبت ها و احترام هارو ببینن کم کم نرم بشن. گرچه قطعا خب رفتارشون درست نیست اما در اینجور مواقع که خانواده ی یکی از طرفین راضی به وصلت نیست درست ترین کار اینه که قبل ازدواج رضایت خانواده هارو بچه ها جلب کنن بعد ازدواج کنن چون اگر قبلش رضایتشونو جلب نکنن متاسفانه بعدش همچین مسائلی پیش میاد. باز خوبیه شرایط شما اینه که بقیه خانواده باهاتون خوبن و همین باعث میشه انشالله به مرور زمان ایشونم نرم بشن.متاسفانه نمیدونم چرا نگاه جامعه ما انقدر مشکل داره‌ نمیدونم چرا اگر یکی یکبار ازدواج کرده دیگه براش حق دوباره ی زندگی کسی قائل نیست. جالبه اگر همین شرایط رو پسری داشته باشه از نگاه جامعه ما مشکلی نیست اون یه بار ازدواج کرده اما خدا نکنه دختری توو زندگیش یه بار شکست خورده باشه. 

به هرحال شما شرایط و سختی راهی که در پیش داشتی رو میدونستی و آگاهانه دست به انتخاب زدی پس مابقی راه رو هم صبورانه طی کن و تمام رفتارها و بی مهری هارو به خاطر خوبی همسرت بگذر و نبین و به دل نگیر و مطمئن باش هرچی بیشتر صبوری کنی هم خدا میبینه هم همسرت. که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها...

پاسخ:
راجع به مساله اول یه جورایی هم مخالفم و هم موافق! به نظرم درسته که بچه نباید چشمش به دست پدرش باشه، باید خودش جربزه داشته باشه و بتونه زندگیش رو بسازه اما یه سری چیزا از سر مسئولیت و محبت باید باشه. حس میکنم وقتی ما یه بچه رو وارد دنیا میکنیم، از لحاظ وجدانی تا آخر عمر یه سری مسئولیت ها در قبال اون بچه داریم. چون ما به دنیاش آوردیم! فقط هم بحث مالی نیست. این مسئولیت ها خیلی بزرگه و از تربیت و حمایت روحی شروع میشه تا برسه به حمایت های مالی و ... 
بگذریم

دیدگاه جامعه نسبت به زن ها که زیر خط فقره! 
امیدوارم خدا به ما صبر بده که بتونیم با محبت خار ها رو گل کنیم :)

سلام. 

افرین دختر. افرین به روحیه ی قوی که داری. افرین که برای زندگیت ٫ برای خوشحالی یار غار زندگیت میجنگی.. واقعا دم هر دوتاتون گرم. 

++ اره خیلی وقتها به دخترهایی که ازدواج مجدد دارن اینطور نگاه میشه. جامعمون  فرهنگش پایین هست... ما یه مشت بیشعوریم که نفهمیدیم پاکی و وفا مهم هست نه یه مشت چرت که از اول تو مغزمون کردن...(اول از همه با خودم و خانوادم هستم)

این روزها هم تموم میشه...

++عاشق خواهر اووکادو شدم :)))) 

 

پاسخ:
سلام
مرسی ازین همه تعریف و تمجید :))
امیدوارم به خیر و خوشی تموم بشه این روزا
+:)

به مرور این ارتباط درست میشه اولش سخته

همینکه کنار همید و باهم زندگیتون رو میسازید کافیه

پاسخ:
امیدوارم درست بشه..
۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۴۲ آفتابگردون ...

در اینکه کفو هرفرشته‌ای حتما خودش فرشته‌ست شکی نیست :)

مهم اینه که بدونید باغ هرقدر زیباتر مراقبتش هم بیشتر! مراقب حال خوبتون باشید هم از طرف خودتون، هم ما :)

نوع تفکر پدر و مادر خیلی از ما توی بعضی مسائل قدیمی و اشتباهه. توی همسن و سالای خودمون این قضیه خیلی شایعه که مجردا میخوان از خونه بذارن و برن؛ و متاهلا هم از این بابت خیلی غصه میخورن که چه حمایت‌ها و آغوش‌هایی که میشد باشه و نیست... درست مثل شما.

یه بار یادمه بزرگی میگفت یکی از علامه‌های هم عصر ما که آدم سرشناسی بوده و بسیار هم با ایمان، توی خونه‌ی خودشون از عصای پدرش کتک میخورده و میشنیده ازشون که تو هیچی حالیت نیست پاشو برو مسجد پای سخنرانی فلان مجتهد بزرگ بشین که بلکه‌م آدم شی! جالبه که همون مجتهدی که پدره اسمشو نمیدونسته وتوصیه‌ش می‌کرده، پسر خودش بوده... اما این پسر لام تا کام چیزی نمیگه ومیگه چشم میرم که آدم شم!

بعدها خیلی به درجات بالاتری هم میرسه. وقتی ازش میپرسن، میگه اون صبر و سکوت برای پدرو مادرم امتحانی بود که شبیه سکوی پرش من رو ارتقا داد و چه بسا اگر تجدید می‌شدم عاقبتی به همین نسبت ناخوشایند داشتم. اینا همش واسه اینه که داستان پدر و مادر با بقیه آدمای زندگی فرق میکنه. خدا از اونور میگه پدرمادر در هر حال احترامشون واجبه و ما موندیم لای منگنه‌ی بعضی حرفا و کارایی که استخون توی گلو هستن...

منم شبیه تو درگیرم این روزا... سعی می‌کنم از امتحان خودم خوب بیرون بیام.

هیچ جای توجیهی برای نوع تفکر یا برخورد نادرستشون وجود نداره اما بالاخره هرکس رو خدا یه جور امتحان میکنه دیگه مگه نه؟ یکی با اخلاق بد همسر یکی با اعتیاد یکی با فرزند ناخلف یکی با فرزند ندادن یکی با خواهر شوهر ناجور و.... و من میدونم این امتحانا هیچ کدوم ساده نیست. اما یلدای عزیزم، من مطمئنم با توکل به خدا و وجود فرشته مهربون و عشق گرمی که به زندگیتون دمیده از پسش برمیاید مهربونم :) اینم میگذره و اتفاقا با یه عاقبت خوب و یه سربلندی برای جفتتون میگذره.

پاسخ:
ازین جنبه بهش نگاه نکرده بودم که ممکنه یه جور امتحان برای ما باشه یا شایدم تاوان گناهای گذشته مون...
امیدوارم که آخرش ازین امتحانا رد نشیم
ممنون برای حرفای زیبا و دلگرم کننده ت :))

چقدر پست سنگینی بود

پاسخ:
برا خودمم خیلی سنگین بود

شمام اسم مستعار انتخاب کنین دیگه درست نیست هرموقع اسم مینویسین ادیت کنین اووکادو ولی کار برای ایشون راحت باشه :/

پاسخ:
من با همین اسم راحتم و مشکلی ندارم

متاسفم که هنوز این تفکرات قدیمی بین مردم وجود داره، واقعا دوشیزه بودن مسئله اصلیه یک ازدواجه؟ اگه آووکادو قبلا ازدواج کرده بود و الان میخواست با شما که تا بحال ازدواج نکردی ازدواج کنه کسی هیییییچ مشکلی نداشت!

متنفرم از این طرز تفکر و البته از آقای آووکادو هم معذرت میخوام که نظرم رو این چنین در مورد خونوداشون بیان میکنم.

در آخر این شما دوتا هستید که دارید باهم زندگی میکنید. نذارید طرز فکر اطرافیان روی زندگیتون اثر منفی بذاره

عشقتون جاوید باشه و از صمیم قلبم آرزو میکنم که خانواده آووکادو از اینکه میبینن پسرشون خوشبخت شده راضی و خوشحال باشن و تو رو دوست بدارن ♥

پاسخ:
متاسفانه این تفکرات هنوز وجود داره و انگار عین بختک چسبیده به مردم و بلند نمیشه!
ممنونم :)

مسئولیت و حمایت مالی و عاطفی درسته اما بیا و خودت رو جای پدر و مادری بذار که راضی به وصلتی نیستن، اونا انتظار دارن بچشون دست بکشه یا حداقل راضیشون کنه بعد بره جلو یا انتظار دارن بدون توجه به کسانی که سالها اونو بزرگ کردن بره جلو و کار خودشو بکنه؟! فرض کن الان خودت مادری یا اصلا پدری و افکارتم هرچقدرم اشتباه و نادرست، اما دوست داری بچه ت اول دل تورو به دست بیاره بعد اقدام کنه یا یدفعه ببینی رفت بی اهمیت به تو کار خودشو کرد؟! برای همینه که من میگم توی این شرایط اول از همه باید دل خانواده ای رو به دست آورد که راضی نیستن بعد ازدواج کرد. اما وقتی بچه ای راضی نمیکنه و ازدواج میکنه بعدش باید خیلی چیزارو تحمل کنه از بی مهری و بی محلی و حمایت نکردن و ....اینجا ایرانه و هرکاری کنی هرکاری کنی خانواده ها یه پای قضیه هستند. حتی خود پسری که بدون جلب رضایت والدین ش ازدواج میکنه حتی همونم حاضر نیست بعد از ازدواج خانوادش رو کنار بذاره چون میدونه تا آخر عمر به مالشونم که نباشه به همون وابستگی عاطفیشون و اون مهر و محبتشون نیاز داره و خون بالاخره خونو میکشه و هیچکی نمیتونه قید خانوادشو بزنه. نمونه ش همین که خب الان شما اونجایید.برای همین میگم فکر کن تصور کن پدری با ۶۰ ۷۰ سال سن و تمام باورها و ابهت و دبدبه و کبکبه ش یدفعه میبینه پسرش به حرفش اهمیت نداده اونوقت این آدم رو که از باورهاش کوتاه نمیاد میشه انتظار داشت که حالا بیاد به بچش کمکم کنه؟!!...ضمن اینکه تازه من معتقدم اگرم تمام این شرایط نباشه بازم یه پدری که داره مال خودشه و انتظار درستی نیست که بخوایم داشته باشیم که مالشو بده بچه ش. ببین من خودم الان بچه ندارم اما همیشه میگم اگر دختر داشته باشم و پسر هرچقدر جهاز به دخترم بدم همونقدرم به پسرم کمک میکنم اما این نگاه همه نیست.مثلا همین نگاهم رو اگر من توی خانواده همسرم مطرح کنم همه شاخ در میارن، چرا؟ چون اونا پسراشون از بچگی روی پای خودشون وایمیستن، و اصلا پسر باید اینطور بزرگ بشه که تازه عصای دستم باشه..پس لزوما همه یکجور فکر نمیکنن ضمن اینکه فارغ از هر فکری از اساس غلطه که بچه انتظار داشته باشه چون به دنیاش آوردن پس تا آخر عمر پدر و مادر موظفن ساپورت کنن. الان من هرچقدر داشته باشم مگه دوست دارم بچم دائم چشمش به جیب من باشه؟! من نهایت یه جای زندگی کمکش کنم ولی بچه نباید جربزه داشته باشه خودش گلیمشو از آب بیرون بکشه؟!

پدر اووکادو هم قطعا افکارشون درست نیست اما در عین حال نمیشه اینم نادیده گرفت که نمیشه از پدری که بچه ش به حرفش اهمیت نداده حالا انتظار داشت که بیاد کمک مالی هم بکنه. درست ترین راه این بود که دل ایشون رو به هر طریقی که بود به هر طریقی قبل ازدواج به دست میاوردین تا حداقل مورد بی محلی ها و بی مهری هاشون واقع نمیشدین. من خودم بچم بیاد بگه میخوام با فلانی ازدواج کنم و من مخالف باشم حداقل انتظار دارم بچم از راه هایی که بلده منو راضی کنه بعد بره ازدواج کنه نه اینکه بی اهمیت به من بره کار خودشو بکنه قطعا منم وقتی ببینم بچم بهم اهمیت نداده حتی ممکنه نخوام یک کلمم باهاش حرف بزنم  چه برسه ساپورتشم بکنم. 

حالا که خب گذشته و بالاخره شرایط الان شرایط سختیه برای هردوتون. و خب تنها راه همین رفت و آمدهای بسیار و محبت کردن و به دست آوردن دلشونه که انشالله نرم میشن ببینن خوشبختید با هم.

یه چیزی هم دوست دارم خیلی رک و دوستانه بگم‌چون من خودمم مثل خودت تازه ازدواج کردم و خیلی چیزارو حالا یه جور متفاوت از دوران مجردیم درک میکنم. من همیشه توو کامنتایی که برای همه میذارم سعی میکنم اونچه که درسته رو بنویسم و کمکی کنم با کامنتم حالا شاید اون کامنتمم به مزاج نویسنده خوش نیاد اما من حرف درست به تصور خودم رو میزنم تا راهنمایی ای کرده باشم. الانم دوست دارم بگم که ببین همه روو خانوادشون حساسن چه اون خانواده علامه ی دهر باشن چه بد! برای همون هرچقدر بیشتر ادم دست روی خانواده طرف مقابل بذاره و هی ازشون بگه نتیجه ش بیشتر از چشم طرف مقابلش افتادنه. برای همون من دوست دارم بگم کاش اینجور پست هارو که مربوط به خانوادشه ننویسی.درسته آدم یه جایی غمباد میگیره اگر ننویسه اما میدونی چرا میگم ننویس؟ چون خودشم اینجارو میخونه اگر نمیخونو فرق میکرد. چون میخونه حالا چهارنفر میان توو کامنت به پدرش مستقیم و غیر مستقیم توهین میکنن نتیجه ش میشه اینکه تو در چشمش کوچیک میشی به مرور. ببین تو داری خانومیتو میکنی داری صبوریتو میکنی به خاطر دل آووکادو رفتی خونشون بی محلی هارو داری تحمل میکنی اما یدفعه میای همچین پستی میذاری چهارنفر خوانندم یه چیزی درباره خانوادش میگن کلا تمام اجر کارتو انگار دود میکنی میره هوا...تو هدفت اینه درد و دل کنی اما نتیجه این نمیشه گاهی..از طرفی من یه بارم توو یه پستی گفتم درباره خودت بد نگو جلوش. الانم بازم میگم اگر خودتو دوست داری اگر زندگیتو دوست داری اگر روابطتونو دوست داری هیچوقت جلوش خودتو کوچیک نکن. الان چرا میگی باباش به من شبیه آشغال نگاه میکنه؟ مگه تو آشغالی که اصلا واژه ش رو میگی؟ وقتی هی خودت بگی خانوادت منو آشغال میدونن، الان نه، اما پنج سال بعد ده سال بعد فکر نکن واژه ها بی تاثیرن، یه جایی طرف با خودش میگه لابد یه چیزی هست که خانوادمم نگاهشون همین بود دیگه!!! من اگر جای تو باشم حتی اگر نگاهشونم به من این باشه خودمو میزنم به اون راه و چرا خودمو کوچیک کنم ؟ و هیچوقت حتی اگر نگاه خانوادشم به من آشغال باشه جلوی همسرم نگاه خانوادشو شرح نمیدم که آگاه و هوشیار بشه و اگر تا دیروزم نمیدونست حالا با گفتن من بفهمه که باباش منو آشغال میدونه!... شان خودتو بالاتر از این حرفا بدون که حتی بخوای همچین واژه هایی رو درباره خودت بگی. اگر میخوای از رفتار بد پدرش بگی و صبری که داری میکنی یه جور دیگه بگو اما خودتو کوچیک نکن همیشه خودتو دوست داشته باش و نگاه دست بالا به خودت داشته باش بذار بقیم همین طور نگاهت کنن. مهم اینه آووکادو تورو انتخاب کرده. به جای اینکه غصه بخوری از دست ندادن و بی مهری و اینکه بقیه نگاهشون چیه اتفاقا جلوی همین بقیه افتخار کن به اینکه انتخابش بودی و حالا دست انتخابشو گرفته برده جلوی همه و تازه با غرور نگاه کن و همه رو هم بسپار به خدا تا خودش همه چیزو درست کنه ...

 

پاسخ:
همیشه باب نصیحت و راه حل از بیرون ماجرا بازه اما داخل ماجرا یه مقدار متفاوته. گاهی خیلی متفاوته. گاهی یه سری چیزا به جاهایی میرسه که سوپاپ های اطمینان هم به صدا در میان. توجیه نمیکنم. یاد گرفتم به هر نصیحت و نظری فکر کنم حتی اگه بر خلاف نظرم باشه. حتی اگه نخوام عمل کنم. مرسی که وقت گذاشتی و این همه نوشتی :)
۲۳ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۰۸ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

ان شاالله درست میشه

پاسخ:
ان شاالله

دختر قوی.یلدای قوی.افرین بهت.چقدر دوس دارم این قدرتتو.واقعا حق دارین که به چشم هم فرشته بیاین.

دوستون دارم.قوی بمونین.زندگی سخته و هر روزم سخت تر میشه.ولی شما محکم بمونین.

حیف که بابای اووکادو یارتون نیست.خود اووکادو وقتی تورو میبینه حتمن خیلی دلش میگیره که بابایی اینطوری میکنه.

بخاری یه پست گذاشته بود و درمورد اینکه دخترانگی به دوشیزگی نیست حرف خوبی زده بود.زن بودن و دختر بودن زیر سایه استقلال و فداکاری و قدرت زنانس.نه این چیزایی که قدیمیا،یا حتی جدیدا میگن.فک کنم باید صبور بود.نه؟

مارو در جریان زندگیتون بزارین حتمن (: بیشتر بنوسین عزیزان دل.بوس پس کلتون!

پاسخ:
ما صبورییم! :)

مرسی عزیزم :) :*
۲۴ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۳۶ آقای ‌‌میم

دم همسرتون گرم واقعا

پاسخ:
:)

برعکس توهمات حاکم تو جامعه خواهرشوهرا موجودات صلح طلبی ان :)

انشالله به مرور همه چیز خوووب خوووب خووب میشه حتما.

پاسخ:
انگار خواهرشوهرای نسل جدید اینجوری ن!
ممنونم :)
۲۵ شهریور ۹۸ ، ۰۱:۵۶ نیمه سیب سقراطی

یه لبخند عمیق پت و پهن ^_^

بمونید برای هم، با کلی عشق و عشق و عشق.... 

پاسخ:
مرسی عزیزم :))

چقدر سخت و دردناک

امیدوارم این مسیر سخت با محبت زیاد بین شما هموار بشه به زودی

پاسخ:
ممنون :)

کاش خونواده ها کمتر سخت گیری کنن در مقابل بچه هاشون اونم درست وقتی که بچشون با آدمی که عاشقش هست ازدواج کرده. این تعصبی بودن ما ایرونیا بیچارمون کرده 

پاسخ:
این کاش ها...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">