اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

به خاطر یک فیلم بلند لعنتی

پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۵ ب.ظ

... دلم می‌خواست می‌توانستم درباره صحنه آن شب راحت و آزاد آن طور که اتفاق افتاده بود می نوشتم، ولی می‌دانم که دو نیروی سانسوری نمی‌گذارند. یکی سانسور رسمی دولتی، و دیگری سانسور نیمه رسمی شخصی که نام دیگرش شرم و حیای شرقی است. و اینکه آدم درباره لحظه‌های خصوصی زندگی خود وراجی نمی‌کند و برای هر کس و ناکسی آن را تعریف نمی‌کند. پس بهتر است که درباره لحظه‌ها و جزئیات چیزی نگویم...!

به خاطر یک فیلم بلند لعنتی/ داریوش مهرجویی/ نشرقطره

نظرات  (۹)

۲۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۴۱ مـــیـــمـــ ☺☺
اون سانسور حیای شرقی
اون خودسانسوریِ
که بنظرم خیلیم خوبه
یه وقتایی یه چیزایی فقط مال خود ِ آدم ِوخودش:)
پاسخ:
دقیقا :-)
من نفهمیدم یعنی چی :|
پاسخ:
من باید بخش بیشتری از کتاب میذاشتم!
من زیاد متوجه منظورتون و ماجرای پشت پرده ی این پست نشدم ولی به نظرم بعضی وقتا باید حرفا رو زد تا دیگران گوش بدن..
پاسخ:
گاهی هم سانسور حیایی لازمه!

+باید کتاب را خواند...
کتاب خوبی باید باشه...چقد دلم کتاب خریدن می خواد...این ماه حتما چندتا از لیست حذف میشن :)
پاسخ:
کتاب عالیه... :-)

سانسور نوع دوم رو قبول دارم...ولی واااای از سانسور دولتی...

+مهرجویی آدم جالبیه کلا...


پاسخ:
سانسور دولتی اعصاب خورد کنه
اتفاقا اون حیا و سانسور شرقی خیلی خوبه..
پاسخ:
بله...
۲۳ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۴ رفیعه رجعتی
شی شده؟؟این الان بخشی از کتاب بود؟؟
پاسخ:
چیزی نشده!
بله...
۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۰:۵۷ کلنگ همساده
سانسور رو نمی دونم اما سانسورچی ها بیشتر شرقی هستند!
پاسخ:
به نکته جالبی اشاره کردید :-))
ندیدم متاسفانه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">