نقطه ی یک
یک ماه است که هوا گرم شده و خبری از آن سوز و سرما نیست؛ آنقدر گرم که صاحبخانه کولر کوچک و کم جانی را برایمان فراهم کرد. آخر خانه های اینجا چیزی به نام کولر نمیشناسند؛ اما تغییر اقلیم این چیزها حالی اش نیست! با وجود گرما هنوز هم هفته ای دوبار باران شدید میبارد. همه جا سبز و زیبا شده و آن برف های سفید و ضخیم ناپدید شدند. از فضای دانشگاه راضی هستم و دو شغل پاره وقت هم پیدا کردیم اما هنوز آن قدر وقت داریم که هر روز عصر کنار دریاچه پیاده روی کنیم (کاری که در اصفهان اصلا فرصتش را نداشتیم). هر روز کنار دریاچه، خانواده ی خوشبخت غازها را میبینیم که در صلح و آرامش درحال بازی با بچه هایشان هستند و به حالشان غبطه میخوریم! خیلی ها خصوصی از من پرسیده بودید که مهاجرت چگونه است و چقدر ترس دارد! باید بگویم که اینجا خوبی ها و بدی ها، ترس ها و شادی های خودش را دارد اما به قول دوستی که میگفت دویدن از نقطه ی صفر روی سطح صاف بهتر از دویدن روی سرسره است. به نظر من بهترین توصیف از اینجا این که همه با هم برابر هستند. دنیای اینجا سخت اما عادلانه است...
به به چه تصویر زیبایی
خوشحالم که وقت برای پیاده روی دارید و بنظرم مزیت های مهاجرت خیلی بیشتر از معایبشه که اگه اینجور نبود هیچکسی مهاجرت نمیکرد.
اصولا معتقدم مهاجرت خیلی به رشد شخصیت کمک میکنه، چه توی کشور خودت مهاجرت کنی، چه از کشور خودت مهاجرت کنی.