اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

۱۸۸ مطلب با موضوع «اعترافات آووکادو» ثبت شده است


باتوجه به این که جایزه صلح نوبل به دکتر ظریف اعطا نشد، در اقدامی عجیب کابران ایرانی به صفحه فیسبوک و اینستاگرام آلفرد نوبل حمله نکردند!!!

+موضوع در حال پیگیری است...

۱۰ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۴ ، ۰۰:۳۱
آوو کادو

نمیدانم چه کسی پاسخگوی این بی تدبیری و بی ادبی به حقِ حیات و کرامت انسان هاست. آیا مقامات آن کشور تجربه ی برگزاری بیشتر از 1000 سال برای این مراسم را نداشتند!؟

 


دریافت

۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۴ ، ۰۰:۴۳
آوو کادو

وقتی تو نباشی دنیا کوچک می شود به قدر یک نقطه ... وقتی چشمانِ من، تورا نبیند، از لای پرده ها، دیوِ شیطانی خُرناس می کشد و نقشه ها دارد برای خوردنِ من ... آن زمان دنیا تنگ می شود، دلـَم می گیرد، می ترسم و گریه می کنم. تو که نیستی، انگار که کسی پشتی صندلی ام را برداشته باشد؛ شانه هایم سنگین می شوند و دستانم تاب می خورند دورِ تنم ... دیوِ سیاه از خانه ی کودکیم برمی گردد و قاشق قاشق توی دلم را خالی می کند. تو را که نبینم ... نمی شود ...

۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۰
آوو کادو

اولین مهمان پاییزی از پنجره آمد...


بشنوید تا پاییزی شوید...  دریافت

عکس: آووکادو 1394.6.30
مدیا: رادیو چهرازی

۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۸
آوو کادو

دلم برایت تنگ شده، برای لب هایت که با مَکِش فوق العاده شهر را می بلعد. برای موهایت با رنگ تازه، برای آن که با مُدِلش گلوی شهر را فشار دهد. برای چشمانت که سیمای شهر را زیبا کند، که آسمانِ امروزِ شهر را از غبار خالی کند.



دریافت
۲۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۷:۵۳
آوو کادو

لبخند تو معجزه ای برای دل رهگذران است. بارها آرزو کرده ام لبخندِ آواره ای باشم که به لبانِ تو مهاجرت کنم. در آنجا خانه بسازم و از مردم غم زدایی کنم.

موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۵۷
آوو کادو


نفس که می‌کشم، صدای فریادم در اتاق می پیچد و  گوشِ کوچه را پر می‌کند.
نویسنده ناشناس
موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۰۶:۲۹
آوو کادو


وقتی موهای تورا می بینم، خیال می کنم لحظه ای را که به مقصد رسیده ایم و  یکی از ما اعتراف می کند که رویاهایش بدون آن یکی ناقص است و آن یکی در حالی که دستانش را در جیبش فرو کرده، تصدیـق می کند و به یاد می آورد که «واقعیت»، آن بیرون، منتظر ایستاده تا رویاهای بدیهی ما به وقوع بپیوندد.

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۰۹
آوو کادو