درختِ تبر به دست
جمعه, ۱۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۵۰ ب.ظ
شب گذشته تا دیروقت در کافه منتظر دخترِ عکاس بودم، قول داده بودم عکس های سفرم را نشانش بدهم؛ اما نیامد. ماشین را جلوی کافه رها کردم و پیاده به راه افتادم. هوا سرد بود. شال گردنم را محکم بستم. سر چهارراه کمی شلغم خریدم و ایستاده و بدون معطلی شلغم ها را بلعیدم. به خانه برگشتم... چند روز است که روی نمایشنامه ی جدیدم کار میکنم، مزخرف از آب در آمده؛ امروز فایل آن را حذف کردم. تلگرام و اینستاگرام را چک میکنم، کسی با من کاری ندارد. اینجا را چک میکنم، باز هم کسی با من کاری ندارد. حوصله ی هیچ فضایی را ندارم، مخصوصا نوع مجازی اش... حالا میفهمم چرا هر روز تعدادی وبلاگ تعطیل می شوند!
عکس: آووکادو/استانبول/ 1395.9.10
+بشنوید/انتظارِ آفتابِ گرم، تو دلم یخ زده اما...
۹۵/۰۹/۱۹