● تترون های ژاپنی
عطرهای فرانسوی
برنجهای پاکستانی
چای های هندی
در "عزای تو "همه ی جهان جمع اند
ما هم آمده ایم
با نامه های کوفی ..!
● چیزی عوض نشده ...
فقط تقویم ها شیک تر شده اند!
و سال هاست دو روز پشت سر هم، سرخاند
می گویی نه
مسلمی بفرست ...
تا از بلندترین برج پایتخت
پرتش کنیم !
● شب عاشوراست
چراغ های شهر را خاموش کنید!
بگذارید
آنها که می خواهند کنار دریا بروند؛
بروند ....
نامههای کوفی/سعید بیابانکی/انتشارات سوره مهر
... دلم میخواست میتوانستم درباره صحنه آن شب راحت و آزاد آن طور که اتفاق افتاده بود می نوشتم، ولی میدانم که دو نیروی سانسوری نمیگذارند. یکی سانسور رسمی دولتی، و دیگری سانسور نیمه رسمی شخصی که نام دیگرش شرم و حیای شرقی است. و اینکه آدم درباره لحظههای خصوصی زندگی خود وراجی نمیکند و برای هر کس و ناکسی آن را تعریف نمیکند. پس بهتر است که درباره لحظهها و جزئیات چیزی نگویم...!
به خاطر یک فیلم بلند لعنتی/ داریوش مهرجویی/ نشرقطره
من نماینده کشور پرتقال آزاد هستم. ما در اثر سالها تجربه تلخ دریافتیم که مردم دنیا خوش باور و احمق و توسری خورند و عقلشان به چشمشان است و همچنین دنیا خرتوخر است اگر ما از حماقت مردم استفاده می کنیم گناه از ما نیست چشمشان کور و دندشان نرم اگر شعور دارند بزنند و پدرمان را در بیاورند. اما حالا که ریگی به کفش دارند و قلدر پرستند پس فوضولی موقوف! بیخود صورت حق بجانب به خود نگیرند زیرا حق نتق کشیدن ندارند. آخر ما هم که بیکار نمی نشینیم و با قصه «بی بی گوزک» سرشان را گرم خواهیم کرد. چنان آنها را ترغیب به گذشت و فقر و فاقه و صوفی گری و مرده پرستی و گریه و وافور و توسری خوردن می کنیم که دست روی دستشان بگذارند و بگویند باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند. اما این دست, دست ما خواهد بود. ما ترک دنیا به آنها می آموزیم و خودمان سیم و غله خواهیم اندوخت(کف زدن حضار).جانم برایتان بگوید،همیشه برای اینکه تاریخ عرض اندام کند،یک تپز یا گرز یا قداره ی خونالود و یا لوله ی توپ و یا بمب اتمی برهان قاطع است.چنان که حضرت خاتم النبیین می فرماید:"انا نبی بالسیف" آن وقت چند نفر رجاله لازم است که به اسم خدا و شاه و میهن هی کراوغلی بخوانند و سینه بزنند و خود را نگهبان قانون معرفی کنند و توده ی عوام کالانعام را با اشتلم و بیم دوزخ و امید بهشت بفریبند.این توده ی گمنام هم که اسیر شکم و زیر شکمش است کورکورانه از آنها اطاعت خواهد کرد و به پای خود به کشتار گاه می رود.به این طریق تاریخ عوض می شود.(حضار کف زدند و هورا کشیدند. میهن مسلخ عزیز ماست)اما چرا علم شریف تاریخ تکرار می شود؟برای اینکه وقاحت ها و پستیها و سستیها و مادر قحبگی های بشر هم تکرار می شود.جانوران بت نمی پرستند،قلدر نمی تراشند و به کثافت کاری های خودشان نمی بالند،برای همین تاریخ ندارند.
توپ مرواری
صادق هدایت
بی بی های ما پای دار قالی حرفهایی می زدند... می گفتند تار و پودی که زن آبستن و زائو ابزار زده باشد، شل و وارفته است. فرشی که پیرزن بافته باشد، گرم است و به درد خواب زمستان می خورد. فرش دختر مجرد تیز رنگ است و تند و چشم را می زند. اما همان ها می گفتند که امان از قالی نوعروس و دختر عاشق. نقشش هزار راه می برد آدم را ...نقشش غلط است؛ مرغش سر می کند توی گل و گلش میرود زیر بال و پر مرغ، اما عوض ش تا بخواهی جان دارد ...
قِیدار
رضا_امیرخانی
انتشارات_افق