اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

۲۸ مطلب با موضوع «موسیقی» ثبت شده است

جمعه، آسمان سُربی بود و باران نرم و گرمی از صبح شروع به باریدن کرد. مثل همه روزهای دیگری که رنگ آبی آسمان ناپیداست، من جلو پنجره بزرگ اتاق نشسته ام و باریدن باران را نگاه می کنم. افتادن قطرات باران روی برگ درختان و سرازیر شدنشان از لای شاخه ها را به دقت نگاه می کنم. معمولاً در این لحظات انسان لذت تنهایی را بهتر می فهمد. تنهایی در این لحظات نوعی خلوت کردن با خود است. فرصتی است که فکر کنی به گذشته ات و به همه کارهای کرده و نکرده ات. درست در این ثانیه دوست دارم چشمهایم را ببندم و به دوران کودکی ام برگردم. به آن سالهایی که از دنیای بزرگترها دور بودم. می خواهم برگردم به سالهایی که همه زندگی ام شده بود دوچرخه ای که دور حیاط را با آن می چرخیدم. وقتی هم که پدرم روزهای تعطیل مرا به پارک چیتگر می برد، بهترین روزِ کودکی ام رقم می خورد... حالا آن دوچرخه در قلبِ درختی ام فرو رفته است...
+بشنوید:

دریافت

۲۶ نظر موافقین ۱۷ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۱۸:۰۰
آوو کادو

آرزو دارم یکی از شب های آذر باشد، صدای باد و باران خزیده باشد در اتاق. دوش گرفته باشی با آب داغ، موهای نم دارَت را ریخته باشی روی شانه هایت و کمی اش را هم ریخته باشی کنار صورتت. گونه ات گل انداخته باشد، ساده باشی، بی هیچ آرایشی. گردنت و لباست بوی خوبی می دهند. لبخندی بزنی، بعد داخل اتاق دیگری شوی، من پشت در منتظر باشم و راهم ندهی. از پشت در باتو حرف بزنم، یک در میان جواب بدهی... بیرون که می آیی غافلگیر شوم. شبیه زنهای سینمای کلاسیک شوی که از هر سمت و سو نگاهشان کنی زیبا، جذاب و دلپذیرند. زنی مربوط به سال های سیاه و سفید که موهایش را جمع کرده پشت سرش، زنی میان اندام با لبخندی دلربا و دستهایی مهربان. زنی که عاشق شب های بارانی است. روی مبل لم دهیم، اِبی با صدای کم برایمان بخواند. با صدای هر آذرخش کمی تکان بخوری. مرا محکم تر در آغوش بگیری و من دعا کنم که باران و طوفان تمام نشود حتی اگه فردا صبح شهرم را سیل برده باشد... میدانم امشب شهرم را از بالای ابر ها خواهم دید...
+عکس:بارش بر شهر از دید هواپیما
+بشنوید: ابراهیم حامدی/نازی ناز کن

دریافت

۲۷ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۳ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۷
آوو کادو

نفس نمی کشم. همه چیزِ درونِ سینه ام را حبس می کنم؛ اندوهم، آشوبم، نفسم. همه چیز درونم حبس می‌شود، به تو می اندیشم. دستان تو را از پشت حس میکنم. شانه‌هایم تکان نمی‌خورد. انگار قلبم ساکت شده است. شُشهایم نفس کم می‌آورند اما نفس نمیکشم ...به تو می اندیشم. صدایی در ذهنم میگوید: صبر کن... بهشت نزدیک است...
+"خودت به من بگو بهشت تو، کجای این همه جهنمه"

بشنوید:

دریافت
+نفس میکشم...

۱۳ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۴:۰۶
آوو کادو

بارانِ آسمان که تمام می شود، بارانِ خاطرات شروع می کند به باریدن. کسی لابه لای خاطراتم دویده است شاید هم بین دستانم خزیده است! و در تمام خیابانها، ایستگاه ها و کوچه های این شهر، اندوهم را کاهش می دهد. خوبی خاطرات همین است دیگر، که اندکی تسکین دهد نبودن را و به یاد بیاوری لحظات خوبِ از دست رفته ات را.

 

دریافت
ترجمه

۱۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۳:۵۲
آوو کادو

نمیدانم چه کسی پاسخگوی این بی تدبیری و بی ادبی به حقِ حیات و کرامت انسان هاست. آیا مقامات آن کشور تجربه ی برگزاری بیشتر از 1000 سال برای این مراسم را نداشتند!؟

 


دریافت

۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۴ ، ۰۰:۴۳
آوو کادو

اولین مهمان پاییزی از پنجره آمد...


بشنوید تا پاییزی شوید...  دریافت

عکس: آووکادو 1394.6.30
مدیا: رادیو چهرازی

۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۸
آوو کادو

دلم برایت تنگ شده، برای لب هایت که با مَکِش فوق العاده شهر را می بلعد. برای موهایت با رنگ تازه، برای آن که با مُدِلش گلوی شهر را فشار دهد. برای چشمانت که سیمای شهر را زیبا کند، که آسمانِ امروزِ شهر را از غبار خالی کند.



دریافت
۲۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۷:۵۳
آوو کادو

من برکه‌ای زلالم و لب‌های کوچکت
افتاده‌اند مثل دو ماهی به جان من!

 


دریافت

موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۰
آوو کادو