1. بالاخره از ترافیک که با وجودِ بارشِ رحمتِ الهی چند برابر شده، رها شدم و به منزل رسیدم... تمام مسیر را به برف پاک کن خیره بودم و فکر می کردم که چگونه در تعطیلات، خودم را رها از فکر کنم. حتی با یک آژانس مسافرتی تماس گرفتم، با صدایی گرفته قیمتِ تور هندوستان را پرسیدم! خانم پشت خط هم مانند کسی که با یک احمق صحبت می کند گفت که ظرفیت برای ایام تعطیلات پُر است و گوشی را قطع کرد...
2. امروز خانم دکتر همسایه مان را دیدم که زیر باران ایستاده و ماشینش خاموش شده. او را سوار کردم و تا منزل رساندم، صدایم را شنید و از کیفش چند کپسول در آورد و به من هدیه داد... او بسیار مهربان است و در کیفش و حتی خانه اش مانند داروخانه همه نوع دارویی پیدا می شود... همیشه سوالم این بود که چرا این زوجِ پزشک بچه دار نمی شوند و یک گربه ی سفیدِ با ادب را به سرپرستی پذیرفته اند!
3. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که در ترافیک ناگهان یاد ربات پیام ناشناس تلگرام افتادم! و کلی فکر دیگر پشت سر آن...
4. درخواست: هر حرف، نظر، نصیحت و انتقادی که در سال نود و پنج در دلتان مانده را پذیرا هستم... زیر همین پست به صورت ناشناس کامنت بگذارید (تیکِ ناشناس را فعال کنید). من هم قول می دهم فقط بخوانم و هیچ پیگیری برای پیدا کردن صاحبِ ناشناسِ نظر انجام ندهم...
5. پیشنهاد: چهار کتاب معرفی می کنم برای تعطیلاتتان...
(1) جزء از کل/استیو تولتز/ پیمان خاکسار/ نشر چشمه
(2) ملت عشق/الیف شافاک/ارسلان فصیحی/ نشر ققنوس
(3) بهترین شکل ممکن/مصطفی مستور/ نشر چشمه
(4) پاییز فصل آخر سال است/ نسیم مرعشی/ چشمه
+این کتاب ها را در سه ماه گذشته مطالعه کردم... اگر راجع به آن ها سوالی داشتید حتما بپرسید...
عنوان: مولانا