اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

۶۵ مطلب با موضوع «عکاسی» ثبت شده است

اگر عشقی را یافتی که در یک روز پاییزیِ برفی، دستت را محکم بگیرد و بی سوال و سخن، باتو فرار کند، از دستش مده؛ سال هاست کسی با کسی فرار نکرده است...این روزها همه قرار را بر فرار ترجیح میدهند...
عکس: آووکادو/اولین برفِ پاییزی/
1394.9.15

۳۷ نظر موافقین ۱۹ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۱۰:۲۸
آوو کادو


زمانی که لحظه ی مهمی را به خاطر می آوریم، هزاران چیز دیگر را در ذهن مان پس می زنیم، پخش می کنیم و  دورتر می اندازیم. درست مثل وقتی که می خواهیم درون جعبه ای انباشته و انبوه از دکمه های کوچک، به دنبال دکمه ی خاص بگردیم. هر بار که به یاد می آوریم انگار عکسی قدیمی باوجود اینکه کناره هایش سوخته و رنگ و رویش پریده است، پیش چشممان ظاهر می شود، در یک لحظه شکوه تصویر به دامان ذهنمان می افتد. هر عکسِ ذهنی، لحظه ای از روز است و یا روزی از هفته است یا شاید فصلی از سال که در کنار دریا نشسته ایم، باریدن باران را تماشا می کنیم یا قدم زدنی در سرما و یا دست تکان دادنِ یک وداع. هر بار در افقی یا چشم اندازی عکسی ذهنی گرفته می شود که بعدا به وسیله ی آن به یاد می آوریم، اما ناتوانیم به عقب برگردیم. گذشته را به زمان حال می آوریم، ولی زمان حال به گذشته نمی رود!... امروز در یک لحظه، همه چیزهای دیگر را به گوشه ای از ذهنم راندم. تصویری سیاه و سفید جلو آمد که وضوحش توان پس راندن هر عکسی را داشت. من هر دقیقه، هر ساعت و هر روز به یاد می آورم و گذشته و حال را مخلوط میکنم.
عکس های ذهنی ات را به یاد بیاور. تلاش برای حذفِ آن ها بی ثمر است.

عکس: آووکادو/ترکیه-استانبول/ 1393.11.17

۲۰ نظر موافقین ۲۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۲۳:۴۲
آوو کادو

امروز نیمی از خرمالوهای درخت پیرِ حیاط منزل را دست چین کردم، با هر خرمالو پرت میشدم به خاطرات...یادم آمد...تاب بازی و موهای پریشان...دو خرمالو با پوست خوردی...چشمانت مثل همیشه سنگین شدند. چیزی را آرام گفتی...دستت را از دستم کشیدند...لعنت به این مردمانی که دهانِ بزرگ تر از مغز دارند...خدایا، تضمین یادهای مخلوق تو تا کجاست که این‌گونه با تب‌وتاب تا هرکجا که می‌روم هست؟ می‌آید و نمی‌گذارد آرام باشم؟
عکس: آووکادو/ 1394.8.11
۲۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۲۲:۴۰
آوو کادو


باید کنار بیایم با این راه. باید چشم بدوزم به این جماعت ناگزیر؛ به این عبور دائمی؛ به این رفتن ها و رفتن ها. باید باور کنم قرار نیست آنچه بخواهم، تو هم می خواهی. جهان آنقدرها هم عادلانه نیست. یا لااقل فرشته عدالت، انگشت خود را آن وسط گذاشته و ترازویش را به خواست و اراده ما بالا و پایین نمی کند. این که قطارها پیش چشمت باشند و خانه ها دور، مثل چین یا برزیل، لابد یک معنایی باید داشته باشد. به هرحال من خودم را به دستان تو سپرده ام. تو مرا به سلامت رد کن....

عکس: آووکادو/ 1394.2.4

۱۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۰
آوو کادو

اولین مهمان پاییزی از پنجره آمد...


بشنوید تا پاییزی شوید...  دریافت

عکس: آووکادو 1394.6.30
مدیا: رادیو چهرازی

۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۸
آوو کادو