آلبرکامو در کتاب سقوط نوشته که "شیرجه های نرفته، گاهی کوفتگی های وحشتناکی به جا میگذارد..." امشب قرار است شیرجه بزنم داخلِ زندگی! اما الان، به جای این که با چند حرکت کششی بدنم را گرم و آماده کنم، بی حرکت نشستهام خیره شدم به سبد سفید تزیین شده؛ انگار خونم کم فشار شده...