تارِ موی بلند و زرد
جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۶، ۰۹:۵۰ ب.ظ
مفهوم فاصله با آن چیزی که اغلب مردم فکر میکنند فرق دارد. آقا و خانم "ش" با اینکه روی مبل شانهبهشانه هم سریال بی معنی تلویزیون را نگاه میکردند و حتی پشت میز، رو به روی هم غذا میخوردند و یا حتی گاهی روی تخت، سینه به سینه ی هم میخوابیدند؛ روز به روز از هم دورتر میشدند. مدتها بود که امواج صدای خانم "ش" از محدودهی صوتی گوشهای آقای "ش" رد نمیشد. اینکه مشکل از صدای خانم "ش" بود یا گوشهای آقای "ش" بدرستی معلوم نبود. به هر حال آقای "ش" دیگر حرفهای خانم "ش" را نمیشنید و خودش هم آنقدر خسته بود که نمیتوانست جملهی درستی از ذهنش بیرون بکشد و به خانم "ش" بگوید. خانم "ش" هم مدام لباس های آقای "ش" را بررسی میکرد و دنبال یک تار موی بلند و زرد میگشت! تا شاید آن تار مو را دلیلی کند برای ناشنوایی آقای "ش". اما همیشه در پیدا کردن آن تار مو ناموفق بود... دیشب کابوس دیدم که نامم آقای "ش" بود...
۹۶/۰۹/۱۷