زندگی تَر شدنِ پی در پی...
جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۴۰ ب.ظ
در این روزِ تعطیل و بارانی پنجره را باز می کنم، چانه ام را روی لبه ی آن می گذارم و به تماشای کوچه می نشینم. مادری دست دخترش را محکم گرفته و سعی می کند سریع تر از معمول قدم بَردارد. مادر خیس شده، چترِ دختربچه، قرمز رنگ است. چند دقیقه بعد مردی میان سال، بی چتر و بی تفاوت و خرامان می گذرد. نفر بعدی پسری است با چتری بزرگ و مشکی، پشتِ گوشی از باران شکایت می کند و می گوید که چرا تمام نمی شود!... توجه ام را از آدم ها می گیرم؛ به قطره های منظم و زیبای باران نگاه می کنم که بی منت بر ما می بارند و زندگانی را به ارمغان می آورند... به خدایی فکر می کنم که همتا ندارد...
آیا ندیدی که خداوند ابرهایی را به آرامی میراند، سپس میان آنها پیوند می دهد و بعد آن را متراکم می سازد، در این حال دانه های باران را می بینی که از آن خارج می شود، و از آسمان - از کوه هایی که در آنست (ابرى که به کوه مى ماند) - دانه های تگرگ نازل می کند، و هر کس را بخواهد به وسیله آن زیان می رساند و از هر کس بخواهد این زیان را برطرف میکند، نزدیک است درخشندگی برق آن (ابرها) چشم ها را ببرد!*
*سوره النور/آیه 43
عنوان:سهراب سپهری
۹۵/۰۱/۲۷