اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

پاییز اومده پی نامردی

سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۴۰ ق.ظ

ممنون از چند نفری که بعد تصادف پیگیر حالم شدن. شب اول، حتی اسم ماشینی که باهاش تصادف کردم رو نمیدونستم. اما الان حداقل اسمش رو میدونم. سانگ یانگ اکتیون! متاسفانه سقف تعهد مالی بیمه ی ما نتونست خسارت وارد شده به ماشین اون شخص رو تامین کنه و مقداری از خسارت وارد شده به ماشینش رو خودمون رو باید از جیب بدیم. آووکادو میگه که تیبا جان هم چند میلیونی خرج داره و حداقل ده روز دیگه زمان میبره تا آماده بشه. تازه همه میگن ماشین تصادفی دیگه مثل قبلش نمیشه. همه ی اینا رو نوشتم که بگم خیلی حال خوبی ندارم و بالاخره فشار مالی از بزرگترین فشار هاست! بگذریم... اومدم بگم که میدونم خیلی هاتون دوست ندارید اینجا رو با اسم یلدا بخونید. تو چند ماه گذشته به صورت عمومی و خصوصی و حتی ناشناس این مساله رو گفتید. خسته شدم از زخم زبون هایی که هرروز باید بخونم. به این نتیجه رسیدم وقتی اینجا مخاطبی ندارم بهتره که دیگه ننویسم. همیشه فکر میکردم محیط اینجا خیلی بهتر از اینستاگرام و توئیتر باشه اما الان کاملا نظرم عوض شده! حجم زیادی از حسادت و نفرت رو اینجا دیدم که هنوزم دلم نمیخواد باور کنم. به هر حال من تمومش میکنم، لطفا شما هم تمومش کنید. اصلا فکر کنید من وجود خارجی نداشتم. سرنوشت آینده ی اینجا هم دست آووکادوئه...

+چند روزی جواب کامنت ها رو میدم چون هنوزم یه عده تون رو دوست دارم. بعدش دیگه با اینجا کاری ندارم.

 

موافقین ۹ مخالفین ۷ ۹۸/۰۹/۱۲
یلدا

نظرات  (۳۹)

Aja b,,,

پاسخ:
بله

عهه 

چه ایرادی داره ... شما بنویسید. اینجا مال شماست، آووکادوئه و شما نداره که :)

 

+چه آهنگ بجایی بود برای این روزا ....

پاسخ:
چیزهایی هست که نمیدانی...
۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۱:۱۶ پلڪــــ شیشـہ اے

سلام یلدجان

آدمای حسود و تیز زبون همه جا هستند. :* حتما تحمل شون خیلی سخت شده که تصمیم به رفتن گرفتید. ولی باید بگم هر جا هم برید آخرش چند نفر هستن وسه این ماموریت های خطیر :)

کلا تجربه بهم ثابت کرده از نعمتهای زندگیم خیلی به ندرت بنویسم. چون هر کسی یه کمی کاستی توی زندگیش داره و مشکلات من و نمیبینه و نتیجه اش میشه حسادت. 

:*

هرجا که هستید ان شاءالله حالتون خوب و خوش باشه.

پاسخ:
سلام
خوبیش اینه که تجربه م بیشتر شد...
+ممنون عزیزم 

خدارشکر. خیلی زودتر باید می رفتی.

پاسخ:
خداروشکر شما بیکار میشی!

سلام

اوه اوه!!!

شما با اکتیون تصادف کردید؟

بابا کلاستون خیلی بالاست!!!:)

من خیلی تو زندگیم هنر بخرج دادم با یه پیکان و یه تاکسی تصادف کردم!!!:)))

من هر وخ بخوام تصادف کنم یه پراید بدبخت رو گیر میارم که از عهده هزینه اش بر بیام:)

گذشته از شوخی در هر صورت تصادف چیزیه که پیش میاد و امیدوارم بتونید از عهده خسارتش بربیایید

با تیبا زدید به اکتیون؟

اون اکتیون خجالت نکشید از شما خسارت خواست؟؟!


ولی از دم پر این ماشینا هم دیگه نمیشه رد شد!

پاسخ:
سلام
آدم موقع تصادف، ماشین مقابلش رو که انتخاب نمیکنه! مثلا باید تصمیم میگرفتم بزنم به یه پیکان؟؟! 

خجالت نکشید و خسارت خواست!

حق با شماست

تصادف یه لحظه س

ولی به جناب آووکادو بخواید که از اکیتون بخواد ملاحظه تونو کنه و بخشی از خرج رو تقبل کنه

اینطوری اذیت میشید

پاسخ:
احتمالا اذیت میشیم...

عزیزم حداقل برای من یلدا از آووکادو جدا نیست ، دوتا شخص نیستید برای من ، یک نفرید . چه اینجا بنویسی چه جای دیگه من میخونمت :)

ماشین تصادفی بستگی داره که به شاسیش ضربه وارد شده باشه یا نه ، اگه به شاسی ضربه نخورده باشه همون ماشین سابق میشه نگران نباش . خداروشکر که خودت سالمی . درسته مسائل مالی خیلی به آدم فشار وارد میکنه و اذیت کننده ست اما خداروشکر جبران پذیره ...

پاسخ:
شما لطف داری

بله... خداروشکر...

نمی‌دونم چرا وقتی همه چی داره بهتر از قبل پیش می‌ره دوباره یه چیز می‌افته وسط و همه چی رو می‌ریزه به هم؟ چرا یه آب خوش از گلومون پایین نمی‌ره؟ من که دوست داشتم شما همیشه بنویسید. اگر وبلاگی زدین حتما آدرسش رو به منم بدین. می‌دونم شرایط سختی دارین و این تصادف یه کم مشکل‌ترش کرد. امیدوارم فقط و فقط حال دل خودتون و آووکادو خوب باشه دیگه بقیه مسائل هر چند سخت، هر چند خیلی سخت ولی به مرور زمان درست می‌شه. تا پریشان نشود،، کار به سامان نرسد...مواظب خودتون باشین :)

پاسخ:
همینطوره اما خدا بزرگه... 
:)

عه.. یعنی چی خب؟! خب یلدا همسر آووکادو است و اینجا نوشتنش عجیب و غریب نیست اصلا. خودتون بهتر میدونید چه تصمیمی بگیرید ولی واقعا نمیفهمیم چرا باید نیش و کنایه بزنن به شما. 

امیدوارم زودتر شرایط مالیتون بهتر شه و فکرتون آرومتر..

پاسخ:
برای بعضی ها عجیب بود. برای خیلی های دیگه غیر قابل تحمل!
ممنون
۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۴:۰۵ دختر خرداد
با نهایت احترام و میدونم که از شما کوچیکترم و جسارت من و ببخشید اما حق ندارید برین یعنی چی پس ماهایی که میومدیم پستای شما رو با اشتیاق میخوندیم چی میشه ،عاقا یعنی ما کشک ،و بعدم یع چیزی رو بدونید باید کنار کسی که دوستش دارید و آدماهایی که شما رو دوست دارند محکمتر از این حرفا باشید چه اهمیتی داره حرفای مفت یعه عده آدم مغز فندقی که چیزی رو جز حسادت بع زندگی های مردم درک نمیکنند بهشون اهمیت ندین ،اتفاقا باید یه دل سیر بخندید چون اباید لجشون رو دربیارین :((((والا شما حق ندارین برین :((( پس ما چی
پاسخ:
ناراحتی نداره که! آووکادو مینویسه براتون. خیلی از من بهتر و قشنگ تر.
۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۴:۱۵ פـریـر بانو

امان از بعضی از آدم‌ها و زبون دریده‌اشون...

متاسفم که احساس بدی پیدا کردی به اینجا. درسته وبلاگی‌ها آدم‌های بهتری‌ان اما نه همشون. آدم‌های اینجا هم به‌هرحال آدم‌های تو جامعه هستن و نمی‌شه اون‌ها رو از بقیه جدا دونست. 

دوست داریم باشی و بنویسی، اما اگر این بودن و نوشتن دل‌آزرده‌ات می‌کنه، ما راضی بهش نیستیم. ممنون که این مدت بودی یلدابانوی جان...

 

بابت تصادف متاسفم اما از طرفی خوشحالم که خودت سلامتی. باقی ضررها رو می‌شه یه‌جوری جبران کرد. زندگی هم از این بازی‌ها زیاد در میاره. امیدوارم خیلی زود پشت سر بگذارین این چالش رو...

 

مواظب خودت و خودتون باش بانو. 💙

پاسخ:
امید به خدا ...

بهونه نیار

پاسخ:
بهونه!؟
۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۴:۲۷ محبوبه شب

بیخیال یلدا

نباس که میدونو واسه احمقایی مثل اون ناشناس خالی کنی

بمون گل دختر

بمون و پر توان بنویس

 

پس مایی که بودنتو بیشتر از آواکادو دوست داریم چی؟ 

پاسخ:
آخه فقط اون ناشناس نیست. خیلی های دیگه هم هستن. خیلی ها در لباس دوست میان و آزار میدن...
۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۵:۱۳ مجنونِ لیلی

این اتفاق هم بلاخره گذرونده میشه

حق دارید حس خوبی نداشته باشید، شرایط واقعا سخته

و متاسفانه آنان که غنی ترند محتاج ترند 

 

درباره ترک کردن اینجا هم اینکه، آدم باید جایی باشه که دلش خوش باشه

معیار دل خوشی برای هرکسی یه چیزه

و اگه معیارتون نبودن گوشه کنایه آدم های دیگه است تقریبا یه همچین مدینه فاضله ای رو جایی پیدا نمی‌کنید 

اگه پیدا کردید برسونید سلام ما را

به شکوفه ها به باران

پاسخ:
فعلا که دل من اینجا خوش نیست...
۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۵:۴۶ کاکتوسِ خسته

من همیشه میخوندمتون ولی خاموش:))

پاسخ:
شما لطف داشتی. ایشالا ازین به بعد آووکادو مینویسه و میخونیدش
۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۶:۴۲ مهتاب ‌‌

من با این که خیلی کم این‌جا نظر گذاشتم، ولی نوشته‌های شما و همسرتون رو به یه اندازه دوست داشتم و دارم؛ حالا هرکدوم رو از یه جنبه. (ضمنا بگم که کل بایگانی این وبلاگ رو خوندم)

می‌شه لطفا حداقل خاطرات «از برلین تا اصفهان» رو تموم کنید و بعدش راجع به رفتن تصمیم بگیرید پلییییز؟ :)

 

 

از ته قلب امیدوارم از این بحران/امتحان/اتفاق با کم‌ترین مشکل و تنش عبور کنید و زودتر بیان اون روزایی که باهم بشینید و با دو تا فنجون قهوهٔ گرم، فقط لبخند بزنید به خاطرات این روزا :)

پاسخ:
ممنونم. شما لطف داری
خاطرات برلین تا اصفهان خیلی زیادن و خودش یه وبلاگ جداگانه میخواد!

+توکل بر خدا
۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۸:۰۳ آفتابگردون ...

خداروشکر که خوبی

ببخشید که زودتر حالتو نپرسیدم خواهر جونم، یک هفته‌ست هرروز بیمارستانم، داداشم بستری شده...

چه عوضیای بی‌شعوری پیدا میشن بخدا! آخه من نمیدونم کی قراره علم اونقدر پیشرفت کنه که اینام درمان شن و اینقدر اذیت نکنن...

نمیشه بمونی یلدا جان؟... آخه با دلمون چه کنیم که تنگت میشه...

پاسخ:
ان شالله مشکل برادرتون حل بشه و از بیمارستان راهی زندگی قشنگش بشه.

واقعا نمیشه. خودمم از رفتن خودم ناراحتم و گاهی براش بغض میکنم اما اینجا اذیتم میکنه... نمیخوام اذیت بشم...
۱۲ آذر ۹۸ ، ۱۸:۴۳ همطاف یلنیـــز

سلام سلام

اول از آخر: فکرت درست بوده ها، واقعا اینجا بهتر از اینستا و ... است.

بخاطر رفتارعوضی چندنفر، ناراحت شدم. لطفا تجدید نظر کن. وبلاگ شبیه خانه است دیوار دارد و پنجره. برای بعضی هم حیاط خلوت یا باغچه دار. 

جاهای دیگر!(اینستا و توییتر و تلگرام و ...) فکر می کنم دیواری نیست و در کوچه نشستم. 

و

رفتم گوگل کردم ببینم این سانگ یانگ... چی چی هست. فقط وَفَهمیدم چندصد میلیونی است. باز خداروشکر خودت آسیبی ندیدی. هرچند ضرر مالی، مرا ناخوش می کند.(حال من باتوجه به مبلغ دارایی ام نوسان دارد خوو ^_^)

.

برقرار بمانی و راضی

پاسخ:
سلام
شاید این خونه رو عوض کردم...

خدا روزی رسونه، ان‌شاء‌الله جور می‌شه. خدا رو شکر خودتون سالمید.

اتفاقا بمونید که حال این‌جور آدما بیشتر گرفته شه تا یاد بگیرن که تو زندگی مردم سرک نکشن. وبلاگ اونا که نیست! وبلاگ شخصی آووکادوئه و دوست داشتند و دوست داشتید که این‌جا بنویسید. کسی حق شاکی بودن نداره، شما و ایشون هم وظیفه‌ای در مقابل کسی ندارید که بخواید جواب پس بدید.

 در کل هم به نظرم یه مقدار این روحیه‌تون رو تقویت کنید، چون این‌جا که حالا فضای مجازیه و سیستم‌تون رو خاموش کنید ما دیگه وجود نداریم، ولی توی دنیای واقعی خیلی سخت می‌گذره اگه بخواید به دخالت‌های بی‌جای دیگران اهمیت بدید. حرف مردم برای منم اولش خیلی سنگین بود در بسیاری از موارد، ولی چندبار که به شیوه‌ی خودشون جواب‌شون رو دادم یاد گرفتن که نباید توی زندگی دیگران دخالت کنن.

پاسخ:
متشکرم
متاسفانه بیرون از دنیای مجازی هم حرف دیگران روم اثر میذاره و باعث میشه فرو برم... حتی اگه جوابشون رو هم بدم، باز هم حال بد رو تجربه میکنم... شاید باید یه تغییری تو این زمینه بکنم.. شاید در آینده...

بدخواهی دل آدمو به درد میاره، چه برای خودش پیش بیاد چه واسه یکی دیگه...

کاش با حال خوب می نوشتی و اگه هم یه روز می رفتی دلت آروم بود :(

مراقب خودت باش و بدون یه مخاطب داشتی که شاید کم نظر میداد ولی همیشه می خوند :)

پاسخ:
اینو موافقم که کاش با حال خوب میرفتم...

خب واقعیت اینکه این ادما که میگی نفرت دارن، حسادت دارن

تو دنیای واقعی کسی که دوستش داشتن ولشون کرده بهشون خیانت کرده‌ و زخم دارن این زخما میشه کینه میشه عقده وقتی میبینن اون بیرون کسایی هستن که برخلاف خیلی اتفاقا کسی هست که خالصانه دوستش دارن بر خلاف خیلی اتفاقا پاش‌ وایسادن 

چیزی که دلش میخواد، حقش خودش میدونه توی یه نفر دیگه مثل شما میبینه 

خوداگاه یا ناخوداگاه حسودی میکنه و این ناشناس بودن قدرت میده بهشون که خشمشون و خالی کنن

میتونی فقط نظرات ناشناس و ببندی 

و خودت و به خاطر عده ای عقب نکشی 

پاسخ:
مساله فقط ناشناس ها نیست. یه عده به ظاهر دوست هم این وسط هستن که بماند...
۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۰:۳۱ بانو ف تک نقطه

من احساس میکنم کمی باید شفاف صحبت کنم .. چون من جز کسایی بودم که این مدت از آووکادو پرسیدم دیگه خودتون نمینویسید؟

من نه به ظاهر دوستم نه نیش و کنایه زن .. نه حتى تعیین و تکلیف میکنم چون اگه بودم مثلا مینوشتم" آووکادو لطفا دوباره خودتون توى وبتون بنویسید فقط"..چون به من ربطی نداره ..

ولی این طرف داستان به من مربوطه که چی رو بخونم .. بله آووکادو و جریاناتش با یلدا و غیره برای من جالبه ، اما من یه نوع و سبک نوشتارو رو انتخاب کردم که دنبال کنم نه یک فرد رو .. من کتاب زیاد میخونم و نویسنده های محبوب زیادی دارم ولی نمیتونم هیچوقت بگم هر کتابی اسم فلانى روش بود رو دوس داشتم ، نه.. اونى رو دوس دارم که تو سبک مورد علاقم بوده ..

وقتی اون سبک رو تو کتابی ندیدم،یا ادامه ندادمش و یا اگه ادامه دادم به کسی معرفی نکردم ..

اینجا هم همینه ..

منم باید انتخاب کنم که چی رو بخونم ، این تنها حق یه خوانندست که تشخیص بده چی رو بخونه .. و به همین دلیل سوال کردم ببینم آیا دیگه اون سبکو اینجا نمیبینیم یا بازم میبینیم ؟

خیلیای دیگه هم که سالها کنار اووکادو تو این وبلاگ بودن شاید دلشون تنگ شده باشه واسه اون سبک و اون ادبیات .. و خواسته باشن که آووکادو برگرده..

این ما رو به دیو تبدیل نمیکنه .. باعث نمیشه دشمن کسی باشیم..

هزاران وبلاگ وجود داره با هزاران نویسنده ی مختلف..من شاید کلا ده تا وبلاگو بخونم ولی به بقیشون نمیگم ننویسید چون من این سبکو دوس ندارم .. فقط نمیخونمشون.

اینجا هم من در جایگاهى نیستم که بگم کی بنویسه کی ننویسه.. فقط میپرسم که اگه اون سبک قراره تموم شده باشه ، من واسه خودم تصمیم بگیرم.

این ری اکشن رو خیلی متوجه نشدم و براى همین صریح نوشتم.

حتى ری اکشن بقیه دوستانى که الان کامنتاشونو میبینم رو هم متوجه نشدم .. چرا فکر میکنن براى آدم خوبه بودن لازمه هر رولى رو بازی کنین بدون دونستن اونور قضیه؟ حالا الان بد و بیراه گفتین به کسایی که مخالف شما بوده نظرشون یا حداقل عین شما نبوده نظرشون ، چی شد؟ چه مدالى گرفتین؟انسانیت؟دوستی؟

 

 

پاسخ:
اینو مطمئن باشید که ترک کردن اینجا، ری اکشن نسبت به کامنت شما نبوده. مجموعه ای از مسائل باعث شده که من تصمیم بگیرم دیگه اینجا ننویسم. من اگه میخواستم به کامنت شما ری اکشن نشون بدم جاش همونجا زیر کامنت بود. اما ترجیح دادم خود آووکادو جواب بده و من حرفی نزنم. بدونید که حرف های زیادی رو شنیدم و حالا تحملم تموم شده و میخوام برم. کامنت شما 1 درصد ازون حرفا رو هم تشکیل نمیده...

+شما که اینقدر خواننده ی خوبی هستید، به نظرم بهتر بود کامنت رو به صورت خصوصی برای خود آووکادو میذاشتید، نه زیر پستی که من نوشتم و موضوعش هم مربوط به یه مشکل مثل تصادف کردنه...

+کسی رو ندیدم که تو کامنت ها رول بازی کرده باشه!! 

اینجا نوشتنت برای من بد و ازاردهنده نبود. 

من به شخصه یلدای این وبلاگ رو دوست دارم و اینجا و یا هر جای دیگه بنویسی دوست دارم بخونمت :)
همیشه بخندی یلدای دوست داشتنی ِ اووکادو :)

پاسخ:
ممنون عزیزم
۱۳ آذر ۹۸ ، ۱۵:۳۴ آفتابگردون ...

ما هم اصلا راضی به ناراحتی و غصه‌دار شدنت نیستیم عزیزم

فقط میخواستم بگم اگه جای جدیدی نوشتی منم خبر کنی. مراقب خودت خیلی باش یلدای مهربون و زیبا

پاسخ:
چشم
حتما

اینکه عده ای میان ناشناس کامنت میذارن از نظر من اوج ترسو بودن رو نشون میده . من معتقدم اگر آدم حرفی داره نقدی داره سینه سپر کنه عین یه مرد حرفش رو بزنه اینکه بری پشت اسم ناشناس قایم بشی و اونور سیستم بشینی و یا آدم مجازی دیگه رو بشوری پهن کنی این هنر نیست. از طرفی واقعا نمیفهمم نقادهایی که فحش میدن تهمت میزنن یا قضاوت میکنن. اگر کسی نقدی داره همون رو بگه اینکه خواهر و مادر طرف رو بیاری جلوی چشماش و شخصیتش رو هدف قرار بدی این بازم هنر نیست بلکه این افراد مریضن که در وبلاگ همه هم هستن. این از این. که اگر این افراد و حرفای اونا شمارو ناراحت و عصبی کرده که خب خود شما میدونی با کیا طرفی و این واقعا واکنش و ناراحتی نداره!

اما میمونه کسانی که شما به عنوان به ظاهر دوست ازشون یاد کردید . منم مثل بانو ف جزو کسانی بودم که توی وب خودم زیر کامنت خود آووکادو پرسیدم خودش نمینویسه و یسری حرفای مرتبط دیگه. به قول بانو خوبه کمی شفاف صحبت کنیم. ببین دوست عزیز من اول یه سوال دارم ؟ مگه خود شما در چندتا پست قبل از بقیه نظرخواهی نکردید که بمونید یا برید؟ این یعنی شما با این سوال پس ظرفیت شنیدن هر پاسخی رو دارید. این یعنی شما میخوای نظر بقیه رو بدونی ولی با این واکنشی که شما نشون دادی و میزانی که الان به خاطر بعضی حرفا ناراحتی من فکر میکنم شما درواقع فقط کامنت کسانی رو دوست دارید که بگن همینجا بنویسید!... خب من از حرفای خودم و بانو ف که خبر دارم و واکنش شما بعد از سوال ما بوده گویا. حالا چه علت حرفای ما بوده باشه چه نه من دوست دارم اینارو واضح بگم. ببینید مسلما تنها تصمیم گیرنده برای اینکه اینجا شما بنویسی یا نه خود شمایی و همسرت و من و هیچ کس دیگه نه مداخله گریم نه حسود نه حس نفرت داریم و واقعا این واژه ها قابل هضم نیست. چون به فرض دوستانی که نقد میکنن به چیزی لزوما حسود نیستن و از شمام متنفر نیستن. ضمن اینکه به چی باید حسادت کنن؟ شما شوهر داری من نوعی هم خودم دارم، شما زندگی خوبی داری الحمدالله من نوعی هم خودم دارم و واقعا حسادت به چی؟ یا نفرت از کی؟ از ادمی که ندیدیم و نمیشناسیم؟ و همان طور که گفتم شما میشینی با شوهرت تصمیم میگیری بنویسی اینجا یا نه. خب این حق مسلم شماست و هیچ کس نمیتونه بگه شما به زور بمون یا به زور برو. ولی از طرفی این رو بپذیرید که خواننده هم حقی داره و حقش اینه که یا سبک نوشتاری وبلاگی رو میپسنده یا نمیپسنده. همون طور که توو وبلاگ خود منم ممکنه هزارنفر باشن سبک منو دوست نداشته باشن یا دوست داشته باشن. اینجام همینه. و مسئله خیلی ساده ست. عده ای سبک اووکادو رو دوست دارن عده ای سبک شمارو عده ای هم هردو یا هیچ کدوم. و این خیلی طبیعیه. و یک واقعیتی وجود داره اونم اینه که سبک نوشتاری شما با آووکادو خیلی متفاوته. خیلی زیاد. من حرف از خوب و بد بودن سبک ها  و ادبیات نمیزنم حرف از تفاوت زیاد میزنم. برای همونه که شاید برای عده ای از ما خیلی عیان و واضحه و دوست داریم دوباره همون سبک رو بخونیم هرچند عده ای هم باشن که اصلا سبک شمارو بیشتر دوست داشته باشن. اما واقعا این حق یه خواننده ست که بخواد سبکی رو دوست داشته باشه یا نه. و همون طور که نویسنده حق داره به نقدها پیشنهاد ها فکر کنه و هرگدوم رو درست میدونه اعمال کنه . به فرض من خواننده میام یه نقدی هم میکنم به همسرتون میگم کاش دو سبک متفاوت دو وبلاگ جدا و مستقل هم براش وجود داشت تا اینجوری حفظ مالکیت هم بشه این نقد منو این حرف منو این پیشنهاد منو اصلا هرچی که شما اسم روش میذاری، این حرفارو شمای نویسنده وقتی میخونی یا درست میدونیش یا نه. اگر حرف من نقاد درسته حقه خب منطقیش اینه شما بهش فکر کنی و اعمال کنی اگرم حق نمیدونی درست نمیدونی خب اعمالش نمیکنید به همین راحتی. به همین سادگی. دیگه ناراحتی برای چیه. شما خودتم چندتا پست پایین تر نطرخواهی کردی پس همه حق دارن نظر بدن اما در نهایت شمایی که چیزیو که دلت میگه یا عقلت میگه انجام میدی. منِ خواننده ام حق دارم یه سبک رو دوست داشته باشم یه سبک رو نه. ببینید اووکادو سبکش همون طور که گفتم یا شما خیلی متفاوت بود. برای همون خیلی ها که خودمم در جریانم به دلیل اینکه دیگه اووکادو نمینویسه در سکوت رفتن و دوست دارن خودش هم باشه و اینکه به اووکادو میگن باش و بنویس این واقعا ناراحتی نداره از به ظاهر دوست ها! 

بازم میگم شمایی و همسرت که در نهایت تصمیم میگیری چه کاری دوست داری انجام بدی ولی خوانندم حق داره سبکی رو دوست داشته باشه و از نویسنده اصلی بخواد خودش برگرده بنویسه و دوباره وبلاگی که دنبال میکرده رو به همون روال سابق برگردونه‌ واین حرفا نه از روی نفرته نه حسادت نه غرض ورزی. من قبلا هم گفتم منِ مجازی اینور توو خونم نشستم وقتای بیکاری میام دوتام وبلاگ میخونم و میرم پس نه زندگی شما روی من اثر داره نه من روی شما پس یه ادم مجازی مجازیه نه بیشتر. که میاد نظرش رو میگه توی وبلاگی که دوست داره حالا نویسنده یا احترام میذاره اعمال میکنه یا نه‌ . 

پاسخ:
در جواب شما مثل بانو ف میگم که مجموعه ای از مسائل باعث شده که من تصمیم بگیرم دیگه اینجا ننویسم و خیلی ربطی به شما نداره. 
چیزی که الان منو ناراحت میکنه اینه که متاسفانه شما خیلی ساده قاضی میشی و قضاوت میکنی و گاهی هم تهمت میزنی بدون این که بدون پشت پرده چه خبره... الان می پرسی چه تهمتی؟ همین که میگی من میخوام نظرات کسایی رو بخونم که میگن بمونم و الکی نظر سنجی کردم. چه قضاوتی؟ همین که میگی نظر سنجی کردم و باید نظر همه رو گوش بدم. عزیزم من نظر سنجی کردم، هرکس حرفی داره زیر همون پست نظرسنجی بنویسه. نه این که مدام بخواد بیاد خصوصی و ... نظر بده و تعیین تکلیف کنه.
به هرحال بهتر بود شما اول از من میپرسیدی که از شما ناراحتم یا نه. اگه من میگفتم "آره، از بیست و دو ناراحتم"، شما میتونستی این تبرئه نامه ی بلند رو برام بنویسی. 

+خیلی ها تو چند ماه گذشته کامنت گذاشتن که آووکادو چرا نمینویسه؟ الان همشون باید بیان شفاف سازی کنن؟! برام عجیبه که چرا فقط شما دونفر احساس مسئولیت کردین که شفاف سازی کنید! به نظر شما عجیب نیست؟
۱۴ آذر ۹۸ ، ۰۰:۴۸ هلیکس بانو

یلدای عزیز
من مدتهاست به صورت کاملا نامحسوس دارم این بلاگ رو میخونم.
شاید یک سال و شاید بیشتر
اینکه یک نفر گفته بود که یلدا زاییده ذهن و خلاقیت آووکادو هست من رو به فکر فرو برد و به این نتیجه رسیدم که حتی اگر اینطور باشه، من دوست دارم نوشته‌های یلدا رو بخونم :)
آووکادو خیلی برای خواننده‌هاش عزیزه و شاید حاضر نیستن اون رو با کسی شریک بشن:) هرچی باشه قلم به شدت جذاب و زیبایی داره :)
به هر حال، اگر نوشتن در این فضا اذیتت میکنه|، بهتره یه بلاگ بزنی و مدتی تنهایی بنویسی
اما بنویس
نوشتن بزرگترین آرام بخشه. بهترین راهنماست.
عادت کن به بلاگ نویسی
و بعد بیا اینجا ادرس وبلاگت رو بده ما بخونیم و کیف کنیم. :)

پاسخ:
شما لطف داری
حتما اگه صاحب وبلاگ جداگانه ای شدم. شما رو خبر میکنم.

حالا که میخوای از اینجا بری لااقل تو یه وبلاگ دیگه برامون بنویس. نظرات ناشناس رو ببند. اگه هم کامنتای کسی اذیتت میکنه بلاکش کن.

آدرستو همینجا برامون بذار. اگه نمیخوای همه آدرست رو داشته باشن تو یه پست رمزدار بنویس.

حالا هم بخند :)

پاسخ:
شاید یه روزی این کارا رو کردم

:)
۱۴ آذر ۹۸ ، ۱۰:۱۳ بانو ف تک نقطه

من حرف عجیب و غریب یا سوال خصوصى اى نپرسیدم که لازم باشه برم و خصوصی کامنت بذارم .. یه سوال ساده بود با یه جواب ساده و زیر اولین پستی که تو صفحه بود گذاشتمش و ایرادى هم نداره به نظرم.کامنت گذاشتن تو وبلاگ طبق پروتکل خاصى انجام نمیشه یلدا جان.

 

اما درمورد اینکه چرا ما دو نفر احساس مسئولیت کردیم :

این حس که یه گروه دارن دسیسه چینی میکنن علیه شما و یه سریا بدن با شما و اینا رو من خیلی متوجه نمیشم .. اینکه من و بیست و دو اومدیم و حرف زدیم ابدا عجیب نیست ، چون این ری اکشن بلافاصله بعد از حرف ما بوده و هر کسی باشه میاد و توضیح میده به چه دلیل حرفی زده .. تبرئه نامه هم نیست ، چون من اصلا نمیدونم کی به شما چی گفته که حالا بخوام ازش اعلام برائت کنم ، شایدم درست گفته باشن ..شاید بهتره این منطق ما دو نفر رو بقیه ای که خواستن آووکادو برگرده هم داشته باشن،یا حتى اونایى که میخوان فقط آووکادو بنویسه .. تا شاید شما راحت تر مرز و تفاوت بین خواسته ، انتقاد ، تحکم و بدخواهى رو تشخیص بدین و این همه اذیت نباشین.

 

به هرحال

من به آووکادو و قلم روانش ارادت دارم ، اما اگر حضور من ولو در حد دوتا کامنت قراره اعصاب کسی که باهاش زندگی میکنه رو بهم بریزه من میتونم دیگه تو این وبلاگ نباشم .. چون ما زندگیمون به هم وصل نیست اما اعصاب شما دو نفر روى هم اثر میذاره و اگه من قراره کوچکترین اثر منفی ای رو کسی بذارم ترجیح میدم قطعش کنم.همونطور که این لطفو همیشه در حق خودم میکنم.

 

روز خوش

پاسخ:
مساله پیچیده نیست! کامنت گذاشتن تو وبلاگ قانون خاصی نداره، اما بهتره تو وبلاگ هایی که چند تا نویسنده دارن، کامنت برای نویسنده مورد نظر نوشته بشه. چون ما دوتا حساب کاربری جدا داریم که به یک وبلاگ وصل شده...

من احساس دسیسه چینی ندارم. فقط گفتم جو اینجا رو دوست ندارم چون آدما با هم روراست نیستن. چون یه جاهایی نفرت رو حس کردم... اینجاش عجیبه که شما نمیدونید چه کسی چه حرفی زده! بعد واکنش هم نشون میدید!  خیلی های دیگه هم میتونستن واکنش نشون بدن اما ندادن. 

+در نهایت خیلی ممنونم که بحث رو تموم میکنی. تمام خواسته ی من هم توی پست این بود که میخوام همه چی تموم بشه چون بحث بی تنیجه آزارم میده...
خدانگهدار

این ربطی به این پست و اون پست نداره

شما کل وبلاگ و نظرات و خوندی ناراحتی هنوزم چون خیلیا اون زمان ازت بد گفتن

به قول خودت اونام از ظاهر پلیدی که اووکادو گفته بود دل خوشی نداشتن و خیلیا گفتن ادمی که یه بار برا موقعیت بهتر ولت کرد بازم میکنه چون اون موقع شمایی نبودی همه دوست اووکادو بودن که میدیدن حتی وقتی با دختر عکاس رفت تئاتر بعدش گفت دلم میخواد از ماشین پرتش کنم بیرون چون اینجا فقط جای یلدا است ولی شما تو اسپانیا و المان با شوهرت خوش میگذروندی و به فکر تور ایران گردی 

میدونستی دوستت داره و عذابش دادی، بعدم راحت برگشتی

همه ادما تو زندگیشون اشتباه میکنن حتی بعضیا ادم میکشن به اشتباه ولی باید ظرفیت کاراشون و داشته باشن شما وقتی برگشتی همه چیو میدونستی حتی اگه میخوای خودتو گول بزنی اون بحثش جداست 

قرار نیست هر جا ادم بره قبولش کنن، همه ادما خانواده و شوهرت و عشقش نیستن که حرفا رو نزنن که یه وقت ناراحت نشی و سریع بهت برنخوره

این درسته شما الان موقعیتت بده تصادف کردی، فشار مالی هست، افسردگی و چیزایی که گفتی هست بهت حق میدن ولی اینکه بیای همین اینجایی که برا اووکادو هست و به قول خودت خیلی دوستش داره و برای چند روزه شدنش خوشحاله خراب کنی تو نظرش و علنا بیای بگی نه اینجا منو ناراحت میکنه وقتی تو نبودی اینجا براش بود که اروم بشه، خانواده اش بود الان جفتش و ازش گرفتی 

 ناراحت شدی میتونستی بری به همین سادگی اونا هم مثل اینکه برا اووکادو گفتن کجایی اگه مبخواستن میومدن و میگفتن یلدا کجایی بنویس 

اون باهات روراست بود نخواست اینحا رو ازت مخفی کنه پس پشیمونش نکن که بگه کاش نگفته بودم اگه نگفته بودم هنوزم مثل قبل داشتمش

مردا همه چیو به زبون نمیارن حتی اگه اون مرد شوهرت باشه

پاسخ:
من نمیخوام کسی رو پشیمون کنم. نمیخوام کسی منو قبول کنه. نمیخوام چیزی رو از آووکادو بگیرم. 
من فقط میخوام اینجا نباشم. آووکادو خودش تصمیم میگیره باشه یا نه ... اگرم آووکادو اینجا موند و نوشت میخوام اصلا چک نکنم و نخونم...

من اون ناشناس قبلی نیستم.

بهتر نبود که یهویی وبلاگ رو تعطیل میکردی و میرفتی؟ من نمیخوام بهت حمله کنم اما هیچ کس اینجا تورو قبول نداره. همه دارن بهت حمله میکنن. تا کی میخوای بمونی و جواب بدی؟ باعث شدی که چهره آووکادو هم اینجا خراب بشه. باعث شدی که دوستای آووکادو دیگه دوستش نباشن. من همون اول به آووکادو گفتم که این کارو نکنه و وبلاگ رو بذاره فقط برای خودش بمونه. خیلی چیزای دیگه هم گفتم اما گوش نکرد.

پاسخ:
تعطیلی وبلاگ دست من نیست. 
راست میگی. آووکادو حرف گوش نمیکنه. اگه گوش میکرد الان شما نمیتونستی اینطور کامنت بذاری...

واقعاا همه این بحثا برا یه وبلاگ:/

که گفتن اووکادو چرا نمینویسی؟ چه مسخره

تو پولدار بودی، موفق بودی

همیشه هم همه میخواستنت حتی بعد بدترین اتفاقا اینا همه تاثیر گذاشته  که تو لوس شی 

الان واقعااا همه این اتفاقا زیادی لوسه !!

پاسخ:
حداقل با اسم خودتون کامنت بذارید ببینم با کی طرفم. ببینم اصلا ارزش داره جواب بدم یا نه.
همه ی این بحثا به خاطر این نیست که گفتن "آووکادو چرا نمینویسی؟"
همه ی این بحثا به خاطر وجود امثال شماست...

دوست عزیز اگر من به قول شما اومدم تبرئه نامه!! نوشتم اول از همه برای احترام به نویسنده وبلاگ و شما بوده . اگر ما دوتا با اسم خودمون نه اسم ناشناس و الکی و با ادرس خودمون جرات داریم حرفمونم در کمال ادب و احترام اومدیم داریم میگیم برای احترام  بوده که بگیم اگر این واکنش برای خواست ما از آووکادو برای نوشتنه شفاف بگیم تا شمام بدونی ما چی گفتیم و نیتمون چیه و حرفمون چیه ... که من امیدوار بودم شمام مثل همسرتون که همیشه منطقی پاسخ میدن شمام همون طور باشی نه اینکه تازه بگی چرا اومدیم حرف زدیم! 

بعدم تبرئه نامه برای چی؟ یا از کی؟ من اصلا برام مهم نیست که شما از من ناراحتی یا نه که بخوام بیام این سوال رو بپرسم چون من کاری نکردم که شما بخوای ناراحت باشی. من توی وب خودم زیر کامنت آووکادو باهاش حرف زدم و خواستم دوباره بنویسه این تنها کاری بوده که من کردم . اگر اومدیم ما دوتا توضیح میدیدم تازه به جای تشکر از ما شما دعوا هم داری تازه خداحافظی هم میکنی پایین کامنت !

کامتت من رو یکبار دیگه بخونید بنده نگفتم شما نظرات بقیه رو پرسیدی که اعمال کنی اتفاقا من هزاربار تکرار کردم شما حقته هرکاری دوست داری بکنی توو این وبلاگ .اما اینکه چرا من نظرم رو پای اون پست نگفتم چون دقیقا هنوزم معتقدم شما فقط نظرات کسانی رو دوست داشتی که بگن همینجا بمون و بنویس که اگر این نبود الان اینطور واکنش نشون نمیدادین و ناراحت نمیشدین و اونایی از آووکادو خواستن برگرده و بنویسه رو حسود لقب نمیدادی...شما دوست داری فکر کن من تهمت میزنم ولی این تهمت نیست این چیزیه که عیانه و کاملا واضحه که شما ناراحت میشی اگر کسانی میخوان خود آووکادو برگرده. که خب پستتون هم گویای همه چیزه. و دوم اینکه دلیلی نبود من نظرم رو به شما بگم . من دوست داشتم در این وبلاگ نوشته های آووکادو رو هم باز بخونم و خب به خودشون هم گفتم.

من نه اهل قضاوتم نه ترسو . من با اسم و آدرس خودم اومدم در کمال ادب برای شما توضیح دادم که بگم حرفم چی بوده تا اگر به خاطر حرف ما این پست رو گذاشتی بدونی ما به ظاهر دوست حسود نیستیم و فقط گفتیم کاش خود آووکادو هم مینوشت و همین. اما من قبلا هم یه بار پای پست های شما کامنت گذاشتم و چون همون موقع هم حس کردم حالت تدافعی دارید و انگار که همه دشمن خونی شمان و یجورایی در جواب بقیه هم میبینم معمولا تند جواب میدید و دعوا دارید کلا تصمیم گرفتم من بعد فقط برای پست های خود آووکادو نظر بذارم که خب چون دیگه نمینوشتن خواستیم که برگردن. ضمن اینکه دوست عزیز ما اگر نقد یا حرفی هم داشتیم سعی کردیم مودبانه بگیم اما شما گویا کلا طاقت حرفی رو ندارید و نمیشه گفت بالای چشمتون ابروئه. من فکر میکردم فقط سبک نوشتاریتون با نویسنده این وبلاگ فرق داره ولی گویا اخلاق ها هم خیلی فرق داره چون حداقل من ندیدم آووکادو در برابر کامنت ها انقدر پاسخی تند و موضعی تدافعی داشته باشه. 

در کل بازم تاکید میکنم ما فقط نظرمون رو گفتیم و این در نهابت شما و همسرتونید که باید تصمیم بگیرید چه کاری رو دوست دارید. مای خوانندم دیگه باقیش رو خودمون تصمیم میگیریم بخونیم یا نه. 

پاسخ:
کمال ادب شما این شکلیه؟ من از خودتون میخوام یه بار دیگه کامنت اولتون رو بخونید. 
من تو پست نوشتم ناراحتم از حسادت و نفرتی که اینجا دیدم. شما نوشتی من به چی تو حسودی کنم؟ من خودم شوهر دارم! زندگی خوبی دارم!
اصلا چرا فکر کردی منظورم باشماست که این رو نوشتی. چرا 400 نفر دنبال کننده ی دیگه ی این وبلاگ فکر نکردن که باید توضیح بدن؟ خیلی هاشون خصوصی پیام میدن که آووکادو چرا دیگه نمینویسه؟ چرا اونا نیومدن توضیح بدن که حسود نیستن؟ 
شما قبلا هم کامنت تهاجمی گذاشته بودی که من جواب تدافعی دادم. توقع بی جایی دارید که هرچی دوست دارید بنویسید و بقیه فقط چشم بگن! 
شما میای و جایی که بهتون مربوط نیست یه چیزی میگی و  میری. اون وقت من اگه جواب بدم کم طاقتم؟ به من نمیشه گفت بالا چشمت ابروئه؟! 
برای شما قبلا پیش اومده که ناراحت باشی و تصمیم گرفته باشی یه مدت تو وبلاگ چیزی ننویسی. کسی اگه همون کامنت اول رو براتون مینوشت چه جوابی میدادی؟ شما اگه شرایطش پیش بیاد تندتر و تدافعی تر از من جواب میدی... لطفا یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به مردم

+درنهایت همین مقدار هم لازم نبود ما با هم بحث کنیم. از اولش دلیلی برای بحث وجود نداشت اما خب گاهی سوتفاهم ها پیش میان و مدام بزرگ و بزرگتر میشن. بهتره که تمومش کنیم.

یا خود خدا!

باورم نمیشه اینهمه بحث و جدل بخاطر ابراز تصمیم شخصی یه نویسنده

بچه ها زشته بخدا!

والا زشته

بلا زشته

ماها روزنامه میخونیم از یه بخشیش خوشمون میاد یا نمیاد میریم ایمیل بزنیم یا نامه بدیم به سردبیر یا نویسنده هر بخش روزنامه؟! نه خدایی اینکارو میکنیم؟!

اول از همه اگه وبلاگ میخونیم و روزنامه نه که به نظرم همین قدم اول یه اصلاح لازمه

دوم از همه، اون کارایی که نیاز به اعلام نظر و گذاشتن وقت داره، نوشتن طویل برای نظر شخصی یه نویسنده تو یه وبلاگ نیست

اوقات فراغتتومونه؟ باور کنین، دارم دوستانه میگم، خیلی کارای بهتری میتونیم بکنیم اگر اینهمه وقتی که برای نوشتن این خطوط و تعیین تکلیف برای باید نبایدهای زندگی‌دیگران میذاریمو رو صرف اون کارا کنیم

الانم متوجه نمیشیم، به سی و پنج شیش سالگی برسیم میفهمییم زمان چی بود و چی شد...

بابا به خدا قدیما میومدن مردم وبلاگ مینوشتن، نه کسی تو کار کسی دخالت میکرد، نه کسی میگفت چرا نوشتی چرا ننوشتی، میومدن میخوندن میرفتن، حالا خوششون میومد یا بدشون میومد دیگه پیله به هم نمیکردن!

من نمیفهمم واقعا! اونایی نسبت به نویسنده این پست حس بد داشتن، انتظار داشتین آووکادو بیاد شمارو بگیره؟!! نه آخه خدایی انقدر بعضی چیزا آدمو به فکر فرو میبره که.... یه خورده از فاز فیلم و سریال بیایم بیرون بابا... نشستیم پشت یه سری مونتتور و کیبرد و شهامت زندگی که خارج از اینجا نداریمو میخوایم اینجا داشته باشیم! واااقعا اینا نشونه بیکاری بعضی وقتا...متاسفانه...

وقتی که صرف فانتزی سازی زندگیا اینجا شده اگه صرف وااااقعا ساختن یه زندگی درست میشد الان خیلی اوضاع گلستون بود!

 

بچه ها! تمام این آدمهایی که میشینیم تماشاشون میکنیم هی به زندگیاشون غبطه میخوریم هستنا؟ خب؟ یک هزارم کارایی که ما با وقتامون میکنیم رو نمیکنن! بیان بشینن تو یه وبلاگ که مال یکی دیگه ست فکر و تصمیمات یکی دیگه ست، یک سااااال حیرون، که به طرف بگن چیکار بکن چیکار نکن؟! بگن منو بگیر اونو نگیر؟ چرا همچین مینویسی همچون نمینویسی؟ 

ما یکی از دلایل تو سختی بودنمون همین موقعیت و زمان نشناسیمونه!

...

من واقعا متاسفم ازین حجم بی فکری نسبت به خودمون! داریم در وهله اول به خودمون ظلم میکنیم...

 

یخورده واقعا پاشیم دری پنجره ایی باز کنیم ببینیم تو چه سنی کجای زندگی وایستادیم و داریم چیکار میکنیم دقیقا!...

یه عده ادم با خشم‌های درونی جمع شدیم دور هم منتظریم یه چیزی بشه تق، به اسم کارشناس، دوست، دلسوز بپریم به هم

بخدا سرمونو اگه از یقه دیگران دربیاریم بکنیم تو یقه خودمون دنیایی از عجایب میبینیم که کشف و حل جذابیتهاش اینقدر از ادم وقت میگیره یقه دیگرون یادمون میره...!

.

یلدا جان شمام جدی نگیر بطور کل هیچی اینجارو اگه میتونی، هرکاری که دلت میخواد و تصمیم خودت و شوهرته رو بگیر

یه نویسنده هست، البته برنامه گردان و بازیگره، یه جمله داشت تو یکی از کتاباش درباره حرف مردم، این بود که:

Are they going to pay your fu...ing bills?! Then why do you care what they say?...

 

پاسخ:
همه چیز رو گفتی. من واقعا چیز دیگه ای ندارم که اضافه کنم... فقط کاش همه بیان و بخونن. شاید تحولی شکل گرفت!

+جمله ی جالبیه. آووکادو شبیه این جمله رو به فارسی میگه! :)
۱۵ آذر ۹۸ ، ۱۳:۳۵ مهدی محمدبیگی

سلام یلدا خانوم

اول اینکه انشاالله همیشه سلامت باشی خیلیییییییی ناراحت شدم. حتما حکمتی هست

چقدر بحث شده درباره ی رفتنتون

اصلا به بقیه چه مربوطه زندگی شماست. ما که نوشته های شما رو می خونیم و لذت می بریم

خدا خیلی بزرگه 

پاسخ:
سلام
ممنونم
بله خدا بزرگه...

گمونم خود اووکادو هم از این حجم تغییرات و عمل و عکس العمل های اینجا هنگه که انقدر ساکته و هیچی نمیگه :))))

پاسخ:
درست گمون میکنید

یلدا جان امیدوارم این نظرات منفی باعث نشن که دست از نوشتن بردارید چون این جور افراد و در همه جا چه فضای مجازی چه در زندگی حقیقی می بینیم و قطعا هیچوقت نمیشه همه رو راضی نگه داشت. به نظرم بهترین کار اینه که بدون توجه به این تفکرات منفی که به سمتتون میفرستن به نوشتن در اینجا ادامه بدید ❤

پاسخ:
لطف داری عزیزم اما واقعا دیگه نمیشه...
۲۹ آذر ۹۸ ، ۱۳:۳۰ مـهـ ـیـار

خدایی نوشتار اووکادو با حال نبود :)

یه وبلاگ ساده بود مثل بقیه وبلاگ ها و من این چند سال همش تو ذهنم بود که چه چیز خاصی داره اینجا که اینقدر میگن اووکادو * 

:))

* ببخشید داداش دیگه خیلی صریح نقدت کردم

--- شاید یکی از دلایلی که این همه حجمه بر علیه شماست ! تغییر وضعیت همسرتون از مجردی! به متاهلی است.

بخش اعظم افرادی که مخاطب اینجان مجردن و کلا با مجردی اووکادو حال می کنن و این قابل هضم نیست براشون که متاهل شده و نیستش و نمی تونن به صورت خصوصی با صاحب وبلاگ حرف و درد و دل کنن! و از همه بدتر (ازنظرخودشون) اینکه همسرش بیاد براشون نطق کنه!

حسادت های دخترانه و اینکه دیگه اووکادو متعلق به اونا نیست!

 

ولی خب شما به نوشتارت ادامه بدید به نظرم خوبید همین فرمون برید، آن بدخواهان باید با واقعیت پی ببرند. و به نظرم صحنه رو خالی نکنید

:)

 

پاسخ:

به نظرم صحنه ای وجود نداره که بخوام خالی کنم یا نه... دیگه خیلی چیز ها مهم نیستن...

منم به این نتیجه رسیدم اینجا و اونجا نداره و آسمون خدا همه جا یه رنگه.

۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۴۵ نازنین قاسمی

خدا تمام آدمهای مردم آزار رو لعنت کنه ..  امیدوارم همیشه شما شاد باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">