اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

من چه کاره ام؟!

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۵ ب.ظ

هوا ابری و بهاری است. با سرعت کمی رانندگی می کنم و اندکی از ذهنم درگیرِ سفر است. فریدون فروغی پخش می شود و با شعرش زمزمه می کنم که دیگر دل با کسی نیست... ناخودآگاه سکانسی از زندگی در ذهنم مرور می شود... آن روز که هوای ابریِ بهاری بر ذهن ها غالب بود. روی چمن دراز کشید. کنارش نشستم. در اثر جاذبه شال او پایین افتاد و مقداری از موهای خرمایی رنگش پیدا شد. چند بار چشمانش را باز و بسته کرد. نفس عمیقی کشید و آرام گفت: دلم میخواهد روی ابر های بنشینم و حداقل نیمی از کره ی زمین را بگردم. گفتم اگر ابر ببارد، تمام می شود و تو زمین می خوری. گفت: پس تو چه کاره ای؟! آن پایین منتظر باش تا مرا بگیری که زمین نخورم...!

عکس: آووکادو/  1395.1.23
+بشنوید

دریافت
پیشنهاد: شرکت در انتخابات 25 فروردین ماه! کلیک

نظرات  (۴۵)

چه خوب گفته
پاسخ:
شاید خوب
شایدم خودخواهانه!
۲۴ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۰۴ بادبادک قرمز
چه مکالمه لطیفی...
پاسخ:
:-)
اصلا شاید بیشتر از اینکه دلش بخواهد نیمی از زمین را ببیند،دلش میخواسته زمین بخورد و از آن بالا به شما تکیه کند!!
پاسخ:
شاید...
ولی درنهایت این را نشان نداد...
 پشت این حرف ی ناز و شیطنت دخترانه یا خانمانه س
آهنگ عالیه..
پاسخ:
:-)
چقد قشنگ آهنگ و متن و احساستونو به هم ربط دادید :)
گل پسری 
پاسخ:
:-)
مهم اینه که زمین نخوره...
پاسخ:
هوووم...
آخی ...
هیچم خودخواهانه نبوده :))
پاسخ:
شاید :-)
گاهی آدمها کم می آورند،آنقدر ضعیف میشوند که دیگر توان تکیه دادن هم ندارند...
پاسخ:
...
امان از مرور سکانس های زندگی...
پاسخ:
می گذرد :-)
راست گفته خب:)
پاسخ:
:-)
دیگه دل با کسی نیست رو انگار وسط هق هق میخونه. نفسی که می گیره واسه گفتنش درد داره... :(
پاسخ:
اتفاقا من فکر میکنم یه جورایی راضیه که دیگه دل با کسی نیست...
من انتخابات رو تحریم میکنم :|
چرا من رو رد صلاحیت کردن :|
+ شوخی کردم حتما شرکت میکنم :)
پاسخ:
:-)))
انقدر تو ماشین دائیم اینو گوش دادم دیگه دارم کهیر میزنم :)))))
پاسخ:
که اینطور :-))
شما همیشه خوب مینویسین.
(کامنت قبلم اشتباهی خصوصی شد)
پاسخ:
سپاسگزارم :-)
راست میگه شما چه کاره ای؟
:-)))
خوش به حالتون که همچین کسی کنارتون هست.
پاسخ:
بود :-)

بعضی از پستات یه بلاهایی سر دل آدم میاره!!!! 

:( 

پاسخ:
از زاویه ی خوبش نگاه کن لطفا و بخند :-)
گاهی ادم دلش فراموشی میخواد ...
اهنگ خیلی خوب بود 
پاسخ:
:-)
  سکانس بسیار زیبایی بود...
 حیف که زمان به عقب بر نمیگرده...
پاسخ:
درسته بر نمیگرده
اما امیدوارم سکانس های خوبی در آینده انتظارمون رو بکشه :-)
۲۴ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۱۸ گمـــــــشده :)
خیلی قشنگ بود اووکادو....
یه جوری بود...
پیچ پیچی بود
:|
:)
:|

پاسخ:
:-))
از بیرون زیبا و پر از طنازی هست 
ولی خوب از بیرون
من که اون موقع لحنش رو ندیدم!!! 
پاسخ:
هوووم
از بیرون...
۲۴ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۲۵ بلاگر کبیر ^_^
من بیشتر اون توقع قاطی خودخواهی رو از اون جمله دریافت کردم و کمتر کرشمه و اینها ...
از اونجا که برای زندگی دو قلب لازم است امیدوارم در آینده کسی که کنارت شالش میفته اون کسی باشه که هرچقدر براش تکیه گاهی همون قدر قابل تکیه کردن باشه :)
پاسخ:
ممنونم از این همه درک و همزادپنداری...
عجب...
موقع خودش سکانس قشنگی بوده
به امید یه عالمه سکانس زیبای وااااااقعی  و همیشگی تو زندگیتون:)
پاسخ:
متشکرم دوست خوبم :-)
دخترها بیشتر از تکیه گاه ،شاید به تعریف و تمجید نیاز دارن ،شاید خودخواهی یکی از خصلتهای دخترونه باشه:) اینم بگم که بعدا سوتفاهم نشه عده ی کثیری از دخترها اینگونه اند نه همه دخترها: ))
پاسخ:
موافقم...
راستش نمیدونم چی بگم...ببخشید
پاسخ:
چیزی نگو
بخند :-)
خیلی زیبا بود
اهنگم عالی بود مرسی😊
پاسخ:
متشکرم
خواهش میکنم :-)
و او چه کاره بود؟! :)
پاسخ:
خودم هم نمیدانم!
۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۲۸ ستاره ی باران جاودان
دلم گرفته بود اومدم وبلاگم شاید با خوندن وب دوستان بهتر شم ولی وب شما رو که خوندم بدتر گریه ام شدید شد :'(
امیدوارم روزی برسه که اینا یادتون بره با حضور یه آدم خوب :) 
پاسخ:
من متاسفم 
قصدم ناراحت کردن کسی نیست

+من به آینده های روشن اعتقاد دارم... بخندید لطفا :-)
خو راست میگه دیگه :-\ 

پاسخ:
بله!! 
چقدر این هوا رو دوست دارم! :)
پاسخ:
:-)
چه آرامشی این پست داشت ^_^
پاسخ:
:-)
تو با نگاه از زاویه خوب مینویسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الکی نگو فقط!
پاسخ:
من فقط مرور خاطرات میکنم
نمیخوام کسی ناراحت بشه:-)

و فک کن من نفهمم که این مرور خاطرات چقدر میتونه دردناک باشه...

من از خوندن خاطراتت ناراحت نمیشم آووکادو جان، از حس عمق درد تو، درد میکشم 

پاسخ:
من همه چیز رو فراموش کردم
الانم خیلی ناراحت نمیشم :-)
هعی:(

پاسخ:
بخند :-)
چقدر خوبه که مردم یه همچین رویاهایی دارن ...درسته که حرف این خانم به واقعیت نمیپیونده ...اما تو حرفش هزارتا حرف نگفته بود ....احتمالا یا حتما میخواسته به طور غیر مستقیم یه پیامی رو بهتون بده.....یکیش میتونه اعتماد اون به شما باشه .....یکیشم اینکه اون در هرشرایط خطرناکی که باشه شما کنارشی ....نمیدونم شاید بهتره از خودش بپرسید ...البته اگه هست
پاسخ:
هر چه بود، گذشت...
یادت رفته من صدای قلبتو، بین کلماتت میشنوم؟! :) 
پاسخ:
هوووم...

+به لطف خدا قلبم هم داره بهتر میشه :-)
چه آهنگ گشنگی
من نمیدونم چرا هیچوقت حال مشارکت تو این اتفاقای وبلاگی رو نداشتم
پیر شدم برا ای کارا



پاسخ:
که اینطور :-)
خدا رو شکر ^__^
پاسخ:
:-))
نظر دادن راجع به مساله ای تا این حد شخصی، مسخره ست!
آهنگ خوب بود!

+همون کاش لُوس دلبستگی نبود!عمومی تره!
پاسخ:
هووم
که اینطور!
۲۶ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۱۸ نیمه سیب سقراطی
به نظرم این مکالمه شبیه فیلما بود :))
پاسخ:
موافقم
دیالوگ مانند بود!
تمام عمر نگاهت به دستان کسی بود که به هنگام سقوطت تو را در هوا بگیرد
نمی دانم چرا من ؟
میدیدم زمانی که چشم هایت برایم بیت بیت شعر می گفتند نگاهت را به دستانم می دوختی
به گمانم قدرت گرفتن رویا هایت را داشت
 من مست کدام شراب بودم که تو را گم میکردم
که حالا  شاه بیت را میگویی و تکان نمیخوری!
میگویی برای سقوطم تکیه گاه باش
تکیه کردنت را دوست دارم ولی...
این خود دیده هایت زمین را برای ایستادنم میلرزاند
می دانی برای دریا 
گریه کردن خارج از فرا سوی درک ست 
درکم نکردی فقط مانند یک درخت قد کشیدی و فلک را تکیه گاه شاخه هایت برگزیدی 
اشعه چشمانم از راه راه ی فکرت نمی گذشت
تو ......همان شمشیر بیرون نیامده از سنگ بودی
کاش میتوانستم بفهمم چرا؟ 
پاسخ:
هیچوقت نمیفهمیم چرا...

+سپاس :-)
مرسی عکس
مرسی متن
مرسی نگاه و دیالوگ و سکانس :)
پاسخ:
مرسی از حضور شما :-)
شنیدیم 
قشنگ بود :)
پاسخ:
:-)
درود
پاسخ:
:-)
سلام... خوندم وبتونو... ولی این پست یه جور دیگه بود  ....چرا بماند...
فقط اینکه داغون شدم رفت ... 
چرا ازین کارا با آدم میکنین ... :(
پاسخ:
متاسفم...
قشنگ بود موقف وپیروزباشید
پاسخ:
سپاس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">