اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

اعترافات یک درخت

مجله ی هنری - درختی...

<قاب شعر>

مثل یک بوسه نشستم تهِ آن گونه ی چال

اخم کردی و من از چاله به چاه افتادم

"یکتا رفیعی"

طبقه بندی درختی
آووکادو در فصول گذشته

لوگوی اعترافات یک درخت

کلاغ پر

شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۶، ۰۹:۵۰ ب.ظ


بی هدف و بی آن که مسافر باشم در ترمینال آزادی قدم می‌زنم. چند سرباز بی رمق نشسته اند و سیگار می‌کشند. کنارشان می‌نشینم. فکر می‌کنم کسی گذشته‌ام را پاک کرده. هیچ چیز یادم نمی‌آید جز خاطراتی پراکنده‌ از خدمت. بعد از ترخیص، هیچ وقت از سربازی ننوشته ام و این اولین دست خط به حساب می‌آید... یادم نمی‌آید تا به حال تیراندازی کرده‌ام یا نه. نوک مگسک باید زیر خال سیاه باشد؟...نشسته ام لبه‌ی تخت و پوتین‌هایم سنگینی می‌کنند. پاهایم داغ کرده میان جوراب‌های نازک زنانه‌ام. نفسم می‌گیرد از هوای خفه ی آسایشگاه. سربازها همه خوابند. خیره می‌شوم به ساعت روی دیوار تا عقربه‌هایش را کم کم پیدا کنم. ده دقیقه از دو گذشته. صدای جناب سروان بلند می‌شود؛ باید با او می‌رفتیم به نگهبان ها سر بزنیم... دوست ندارم کسی به سربازها بدو بی راه بگوید و آنها را تنبیه کند؛ سعی می‌کنم سرعت راه رفتن را کم کنم تا نگهبان‌ وقت داشته باشد خودش را جمع و جور کند. اسلحه‌اش را بردارد، سینه‌خشابش را ببندد و شاید سیگارش را خاموش کند. وسط میدان، سگی هرشب کنار میله پرچم می‌نشست. آن شب عمیقا به ما خیره شده بود. جناب سروان سنگی را به سمتش پرتاب کرد اما از جایش تکان نخورد. هیچ احساسی در صورتش نبود. انگار همه‌ چیز برایش یک بازی احمقانه بود. انگار از قبل می‌دانست چه می‌شود. فقط ایستاده بود و سرنوشت مبهم ما را نگاه می‌کرد.

موافقین ۲۶ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۲۵
آوو کادو

اعترافات

نظرات  (۲۵)

۲۵ آذر ۹۶ ، ۲۳:۰۰ بهارنارنج :)
:)

فقط انصافا مقوله ی جوراب زنانع رو نگرفتم:/
پاسخ:
سربازها برای این که توی فصل گرما پاهاشون داخل پوتین اذیت نشه و زیاد عرق نکنه، جوراب زنانه و نازک میپوشن
۲۶ آذر ۹۶ ، ۰۰:۳۲ رویا رویایی
سربازى چیزى که هیچوقت از آن خاطره اى نخواهم داشت ...

پاسخ:
خیلی هم خوب
سرنوشت مبهمی که شاید با نوک پا آهسته آهسته راه می رود و از پشت به آدمها شبیخون می زند! سرنوشت مبهمی که شاید از پشت شما به سگ خیره شده بود و سگ، مبهوت مبهمی او بود! سرنوشت مبهمی که... راستی چه بود؟!
پاسخ:
سرنوشت مبهمی که وجود داره اما کسی ازش سر در نمیاره...
۲۶ آذر ۹۶ ، ۰۱:۱۴ آفتابگردون ...
چند وقت پیش یه کلیپ در مورد قوانین دوره ی خدمت اسرائیلیا دیدم خیلی جالب بود. اگه اشتباه نکنم طول دوره خدمت تقریبا 4سال و برای تمام زنان و مردان بالای 18سال بودش. هرشخص موظف بود بعد از اتمام دوره سربازیش سالی دوماه دوره خدمت بره! هر سال!! سیستم خاصی بود... و به نظرم بسیار قابل تامل

پاسخ:
فارغ از زمان و نحوه ی سربازی در کشور های دیگه، مطمئنم یکی از بدترین سیستم های خدمت سربازی در ایران اجرا میشه...
۲۶ آذر ۹۶ ، ۰۶:۲۴ بهارنارنج :)
چه خنده دار تصور اونپاهای بزرگ مردوننه با اون انگشتای پا تو.جوراب ظریف زنونه:))
پاسخ:
و همه ی این ها داخل پوتین های دو کیلویی! :-))
چه جالب و خنده آوره این عکس, کلی خندیدم, یادم اومد به این تیتیش مامانیها که حتی  صب زود حاضر نبودن برن برا خونه یه نون تازه بخرن, حالا شب زنده دار شدن  ای ول  مردی میشن برا خودشون
پاسخ:
زیاد با این تفکر مرد شدن در خدمت موافق نیستم

+ما که اونجا بیشتر آموزش نامردی دیدیم...
۲۶ آذر ۹۶ ، ۱۸:۱۵ مترسک ‌‌
ما آموزشی که کرمانشاه بودیم، توی پادگانمون 15-20 تا سگ گله داشتیم، یعنی می‌خوام بگم بی‌آزارتر از این موجودات به عمرم ندیدم؛ موقع مراسمای صبحگاه و رژه و چی و چیِ ما، انقدر ریلکس و بی‌خیال به چرت زدنشون ادامه می‌دادن که گویی آدمیزادن و می‌دونن کل هیکل این سربازی چیزی جز مسخره‌بازی و بالا و پایین پریدن‌های بی‌هدف نیست...
پاسخ:
واقعا این سگ ها خوب میدونن...
۲۶ آذر ۹۶ ، ۲۲:۲۷ ضــِــد !!
و این داستان؛ درختی که به سربازی میرود! :)
پاسخ:
هوم :-)

+البته داستانش خیلی قدیمی شده...
۲۶ آذر ۹۶ ، ۲۳:۴۳ آفتابگردون ...
من که نرفتم! خیلی نمیدونم چجوریه. ولی شما برامون اگه بنویسید شاید کسی دستش برسه و کاری کنه...
پاسخ:
کسایی که دستشون میرسه همه چیزو میدونن و کاری نمیکنن...
البته  در مورد سختی سربازی خیلی نمیدونم اما یه چیزایی شنیدم  , خوب چرا ناراحت شدی, سختی شلاق تکامل است به قول گذشتگان, تقصیر سربازی نیست مقصر جونایی هستن که همیشه میخوان توی ناز بالش لم بدن  , دیییی
پاسخ:
هر چیزی که مارو نکشه، قوی تر میکنه؟! 

+من مشکلی با سختی ندارم؛ متاسفانه جو خدمت خرابه...
۲۷ آذر ۹۶ ، ۱۲:۵۸ اجاره آپارتمان مبله در تهران
سرنوشت مبهم رو خوب اومدی
@ مترسک
به سلامتیه جسیکا . مایکل. جنیفر. رابرت . البرت :))

.
.

پاسخ:
:-))
۲۸ آذر ۹۶ ، ۰۷:۱۱ مترسک ‌‌
اینایی که ویچ گفت، اسم سگای پادگانمون بود =))
پاسخ:
چه اسامی با کلاسی داشتن! :-))
من باکلاساشونو گفتم :)) اگه ادامه میدادم که وبت فیلترمیشد آوو:))
پاسخ:
:-)))
۲۹ آذر ۹۶ ، ۰۰:۲۲ آفتابگردون ...
من فک میکنم اینجا کشور خودمونه و حداقل کاری که میتونیم بکنیم ساختنشه، برطرف کردن نقصاشه و گرنه که غر زدن رو همه بلدن. البته من خودم یکی از ویژگی های اخلاقیم کلا غر زدنه نه که بد باشه ولی اگه همراه نشه با یه حرکت موثر بعد از اون، خوب نیس دیگه.
مسئولای الان رو کاری ندارم ان شاء الله به زمین گرم بخورن هر کدوم که کارشکنی میکنن ولی پنج سال دیگه یا ده سال دیگه نسل ماست که کارای اصلی رو دست میگیره، لااقل خودمون گند بدتری نزنیم!! حرف من اینه که اینکه مشکلات رو ببینیم و بی تفاوت نباشیم خوبه ولی قدم بعد فک کردن و راه حل نشون دادنه...خب اگه من بودم چیکار میکردم؟ و اگه شما باشی؟ یا هرکدوم از بچه های دیگه که اینجا سر میزنن....
پاسخ:
راه حل زیاده اما کاش اگه کسی از ما مسئول میشه، یه ذره به مسئولیتش فکر کنه... فقط همین...
۲۹ آذر ۹۶ ، ۱۳:۰۳ نیمه سیب سقراطی
خیره شدم به عکس ... به این حجم خستگی ... به اینکه یعنی دارن کجا میرن ؟ 
و یادم میاد پارسال به یه تعطیلی که خورده بودیم و انگار به سربازا مرخصی داده بودن، ترمینال پر بود از سربازایی که میخواستن برن خونه ... با ساک، با کوله پشتی، با پوتین، اغلب تنها ... 
پاسخ:
حالا فکر کن کسایی که توی اون تعطیلی باید بمونن پادگان و نگهبانی بدن... اصلا زمان نمیگذره...

+یه بار تعطیلات 14 و 15 خرداد این برام پیش اومد...
وقتی اینارو میبینم واقعا دلم میسوزه چرا باید 2 سال از عمرو زندگی باارزش به جوون اونم تو بهترین و پرارزشترین زمان زندگیشون که دیگه تکرار هم نمیشه اینطوری بگذره من توی همین خدمت ازدواج کردم وسیله برای خونه خریدم یادمه یخچال ، مبلمان ، میز تلویزیون .... یادش بخیر بعدشم رفتیم سر خونه زندگی عجب دورانی بود خیلی سخت گذشت ....
۱۶ دی ۹۶ ، ۲۰:۰۰ گرافیست ارشد
ممنون :)
حالا آووکادو چی هست ؟ یه نوع درخته ؟
پاسخ:
بله
اسم میوه ش هم هست :-)
۱۸ دی ۹۶ ، ۲۲:۲۱ دلارام 🌻
خیلی وقت بود تو وبلاگا گشت نمیزدم و جایی و نمیخوندم... ولی یادمه قبلنا که اینجا رو میخونرم فکر میکردم نویسنده خانمه از بس لطیف بودن نوشته هاا:)
الان به شدت و حدت خورد تو ذوقم
پاسخ:
هووم...

+یعنی اینقدر تغییر کردم؟!
به یاد همه روز های سربازی
۱۹ دی ۹۶ ، ۲۱:۴۰ دلارام 🌻
نه ولی قطعا یه خانم خاطره ای از خدمت نداره:)

پاسخ:
:-)
عکس ما را کشت
پاسخ:
 ...
منم سرباز بودم
سلام
ممنونم خیلی متن زیبایی بود و همچنین عکس این دو سرباز خسته
۳۰ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۰۲ ᴶᵃᵛᵃᵈ ᴴᵃᶳʰᵉᵐᶤ

یاد خدمت خودم افتادم چقدر بد😢

پاسخ:
خیلی بد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">